ات با نشونه تایید سرش رو تکون داد
ات با نشونه تایید سرش رو تکون داد
و کنارش نشستم
قبل از گیم گفتم :ات بیا شرط ببندیم اکه من بردم هرکاری گفتم میکنی و تو هم بردی هرکار بگی من میکنم
ات :باشه
بازی شروع شد و کوک و ات باهم مساوی بودند که کوک ار ات زد جلو و برد
ات :نههه
کوک : ارههههه🌚
کوک ویو :تلویزیون رو خاموش کردم اومدم نشستم روبه روی ات
کوک:ات میای جرعت حقیقت؟
ات :اوکی
ات ویو : رفتم یدونه بطری آوردم و گذاشتم رو میز
کوک : خب ات اول تو
جرعت یا حقیقت ؟
ات : حقیقت
کوک: اگه با کسی تو خونه تنها بودی چیکار میکردی؟
ات : خب فیلم و گیم🌚
کوک : اوک
حالا تو
ات : جرعت یا حقیقت؟
کوک : حقیقت
ات: خب حالا اگه کوک تو توی خونه با یکی تنها میشدی چیکار میکردی؟
کوک" شیطونی .
یا بازی 🌚🌚
ات: کوک مگه بچهه ای😑
کوک" نه اما برای تولید بچه میتونیم بازی کنیم🌚🗿📿
ات : ادب صفر کوک
کوک : خب حالا تو بازی دوس داری؟
ات: اوم کوک بیا از این قضیه دربیایم
کوک " اوه نه ات تازه وارد بازی شدیم🥰
ات : کوک اگه اینطور ادامه بدی من میرم اتاقم
کوک : اوه ات چرا عصبانی میشی اوکی تموم
کوک : جرعت یا حقیقت؟
ات " جرعت
کوک : اوم خب اگه جرعت داری بیا بغل داداشت و ۲باهاش کیس برو📿📿(الله اکبر)
ات ویو : خواسته های کوک به عنوان برادرت خیلی بود اما خب مجبور بودم🗿🗿
بلند شدم و رفتم نشستم بغلش و بهش نزدیک شدم و لباش رو آورد جلو که چسبوند کم کم خوش رو بیشتر توی بغلش بهم نزدیک میکرد و میمالید کمی
کوک ویو:لبای پفکیش خیلی خوب ولی خب این لذت خیلی کوتاه و گذری بود کاش همینطوری میموندیم
ات ویو :کم کم احساس کردم یچی از پایین یعنی بغل کوک به پام میخوره انگار یچی دراز 🌚🔪(ات جان موزه موووزه)که خودم رو از کوک جدا کردم با سرعت بلند شدم روبه کوک گفتم :
کوک تو توی شلوارت چی داری که خورد به پام🗿🥰📿
کوک : خب ات بچم رو بیدار کردی
ات : ودف یعنی چی مگه تو بچه داری؟
کوک : آره میخوای ببینیش🥰
ات : خیلی بانمکی
کوک : میدونم
روبه کوک گفتم من رفتم اتاقم فعلا🗿🗿شامم نداریم باید سفارش بدی
و کنارش نشستم
قبل از گیم گفتم :ات بیا شرط ببندیم اکه من بردم هرکاری گفتم میکنی و تو هم بردی هرکار بگی من میکنم
ات :باشه
بازی شروع شد و کوک و ات باهم مساوی بودند که کوک ار ات زد جلو و برد
ات :نههه
کوک : ارههههه🌚
کوک ویو :تلویزیون رو خاموش کردم اومدم نشستم روبه روی ات
کوک:ات میای جرعت حقیقت؟
ات :اوکی
ات ویو : رفتم یدونه بطری آوردم و گذاشتم رو میز
کوک : خب ات اول تو
جرعت یا حقیقت ؟
ات : حقیقت
کوک: اگه با کسی تو خونه تنها بودی چیکار میکردی؟
ات : خب فیلم و گیم🌚
کوک : اوک
حالا تو
ات : جرعت یا حقیقت؟
کوک : حقیقت
ات: خب حالا اگه کوک تو توی خونه با یکی تنها میشدی چیکار میکردی؟
کوک" شیطونی .
یا بازی 🌚🌚
ات: کوک مگه بچهه ای😑
کوک" نه اما برای تولید بچه میتونیم بازی کنیم🌚🗿📿
ات : ادب صفر کوک
کوک : خب حالا تو بازی دوس داری؟
ات: اوم کوک بیا از این قضیه دربیایم
کوک " اوه نه ات تازه وارد بازی شدیم🥰
ات : کوک اگه اینطور ادامه بدی من میرم اتاقم
کوک : اوه ات چرا عصبانی میشی اوکی تموم
کوک : جرعت یا حقیقت؟
ات " جرعت
کوک : اوم خب اگه جرعت داری بیا بغل داداشت و ۲باهاش کیس برو📿📿(الله اکبر)
ات ویو : خواسته های کوک به عنوان برادرت خیلی بود اما خب مجبور بودم🗿🗿
بلند شدم و رفتم نشستم بغلش و بهش نزدیک شدم و لباش رو آورد جلو که چسبوند کم کم خوش رو بیشتر توی بغلش بهم نزدیک میکرد و میمالید کمی
کوک ویو:لبای پفکیش خیلی خوب ولی خب این لذت خیلی کوتاه و گذری بود کاش همینطوری میموندیم
ات ویو :کم کم احساس کردم یچی از پایین یعنی بغل کوک به پام میخوره انگار یچی دراز 🌚🔪(ات جان موزه موووزه)که خودم رو از کوک جدا کردم با سرعت بلند شدم روبه کوک گفتم :
کوک تو توی شلوارت چی داری که خورد به پام🗿🥰📿
کوک : خب ات بچم رو بیدار کردی
ات : ودف یعنی چی مگه تو بچه داری؟
کوک : آره میخوای ببینیش🥰
ات : خیلی بانمکی
کوک : میدونم
روبه کوک گفتم من رفتم اتاقم فعلا🗿🗿شامم نداریم باید سفارش بدی
۱۲.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.