بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرکز آدمی :
مرکزیّت وجود تو، جایی است که هیچ چیزی وسیع تر از آن نیست. چون دایره ای بدون محیط است. و در عین حال ریز ترین ریز هاست. چیزی از آن کوچک تر نیست. آنچنان کوچک که گویی در همه چیز پناه گرفته است. پس واژه های ریز و درشت، تعابیر درستی نیستند و بهتر است از این مفاهیم ذهنی بگذری. یک فرزانه جامع اضداد است.و دقیقاً از این روست که غیر قابل پیش بینی است.
ترس چه وقت سراغ آدمی می آید؟!:
وقتی بخواهی چیزی را حفظ کنی، ترس سراغت می آید. وقتی نخواهی چیزی را حفظ کنی، ترسی وجود ندارد. صریح و واضح! آنگاه که بخواهی زندگیت را حفظ کنی، مالت را حفظ کنی، متعلقاتت را حفظ کنی، ترس از دست دادن، از هزاران مجرا و فکر و خیال بسویت هجوم می آورد. و مثل خوره بهترین لحظات زندگیت را میخورد. این یک قاعده کلی است. یک سالک قرار نیست چیزی را حفظ کند زیراخوب میداند که حافظ کس دیگریست. او فقط هشیارانه زندگی می کند، چه خَیرٌ حافِظاً است که مسئولیت حفاظت را بر عهده دارد. سخنم را امتحان کن! همین حالا امتحان کن! تا به طرفة العینی هر ترسی از وجودت زایل شود؛ نخواه چیزی را در روح و روانت حفظ کنی از ذهنت رهایشان کن می بینی! دگر هیچ ترسی وجود ندارد! ای دوست، بگذار خود خدا که آگاه از نهان و آشکار است مسئول حفاظت از جریان زندگیت باشد. دخالت نکن، تا از زیبایی های زندگی محروم نشوی. بدان که ترس های روانی، زندگی سوز و خانمان براندازند و بدان که ترس از دست دادن ها هیچگاه هیچ مشکلی را حل نکرده است. چه مشکل اصلی خود همین ترس است. بجای ترس، هشیار باش.
یکپارچگی وجود آدمی : برای آنکه در سرت کسی حرف نزند، برای آنکه در درونت مرتب بر سر هر امری صداهای مخالف و موافق را نشنوی، برای آنکه از جنگ با خویش و در خویش خلاص شوی، باید وجودت واحد و یکپارچه شود. یعنی باید قلب و ذهن و زبانت یک کلام شوند و به وحدت رسند. در اکثر انسانها قلب یک چیز می گوید، ذهن و زبان چیز دیگری. ریشه تشتت و پاره پاره شدن آگاهی آدمی همینجاست. از اهم کارهای که مراقبه می کند، ایجاد هماهنگی و یکپارچگی بین این سه وجه از وجود است.
مرکز آدمی :
مرکزیّت وجود تو، جایی است که هیچ چیزی وسیع تر از آن نیست. چون دایره ای بدون محیط است. و در عین حال ریز ترین ریز هاست. چیزی از آن کوچک تر نیست. آنچنان کوچک که گویی در همه چیز پناه گرفته است. پس واژه های ریز و درشت، تعابیر درستی نیستند و بهتر است از این مفاهیم ذهنی بگذری. یک فرزانه جامع اضداد است.و دقیقاً از این روست که غیر قابل پیش بینی است.
ترس چه وقت سراغ آدمی می آید؟!:
وقتی بخواهی چیزی را حفظ کنی، ترس سراغت می آید. وقتی نخواهی چیزی را حفظ کنی، ترسی وجود ندارد. صریح و واضح! آنگاه که بخواهی زندگیت را حفظ کنی، مالت را حفظ کنی، متعلقاتت را حفظ کنی، ترس از دست دادن، از هزاران مجرا و فکر و خیال بسویت هجوم می آورد. و مثل خوره بهترین لحظات زندگیت را میخورد. این یک قاعده کلی است. یک سالک قرار نیست چیزی را حفظ کند زیراخوب میداند که حافظ کس دیگریست. او فقط هشیارانه زندگی می کند، چه خَیرٌ حافِظاً است که مسئولیت حفاظت را بر عهده دارد. سخنم را امتحان کن! همین حالا امتحان کن! تا به طرفة العینی هر ترسی از وجودت زایل شود؛ نخواه چیزی را در روح و روانت حفظ کنی از ذهنت رهایشان کن می بینی! دگر هیچ ترسی وجود ندارد! ای دوست، بگذار خود خدا که آگاه از نهان و آشکار است مسئول حفاظت از جریان زندگیت باشد. دخالت نکن، تا از زیبایی های زندگی محروم نشوی. بدان که ترس های روانی، زندگی سوز و خانمان براندازند و بدان که ترس از دست دادن ها هیچگاه هیچ مشکلی را حل نکرده است. چه مشکل اصلی خود همین ترس است. بجای ترس، هشیار باش.
یکپارچگی وجود آدمی : برای آنکه در سرت کسی حرف نزند، برای آنکه در درونت مرتب بر سر هر امری صداهای مخالف و موافق را نشنوی، برای آنکه از جنگ با خویش و در خویش خلاص شوی، باید وجودت واحد و یکپارچه شود. یعنی باید قلب و ذهن و زبانت یک کلام شوند و به وحدت رسند. در اکثر انسانها قلب یک چیز می گوید، ذهن و زبان چیز دیگری. ریشه تشتت و پاره پاره شدن آگاهی آدمی همینجاست. از اهم کارهای که مراقبه می کند، ایجاد هماهنگی و یکپارچگی بین این سه وجه از وجود است.
۲.۲k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.