تو درون من
تو درون من
ادامه پارت هفدهم
طبق کفته های دکتر یه ماه گذشت و باز هم امتحان کردند
اما نشد که نشد
وقتی با دکتر صحبت کردند گفت
_:من قوی ترین دارو ها رو بهتون دادم.......اگه نشده پس به احتمال زیاد نمیشه.....
امید نداشتشون از بین رفت......کوک برای اینکه ات ناراحت نشه نشون نداد.......یه جورایی واسش مهمم نبود.....اون فقط میخواست پیش ات باشه.....اما اینکه ناراحتی ات رو میدید خیلی ناراحتش میکرد.....عشقه دیگه......خوشحالم که باشی اون ناراحت باشه دلیل خوبیه تا از درون بمیری
یه سال گذشت
تو این یه سال از دکتر ها و دارو های زیادی کمک گرفتند ولی هیچ کدوم کارساز نبود که نبود
حالا ۴ سال از ازدواجشون گذشته بود و هنوز طمع بچه دار شده بودن رو نچشیده بودن
تحمل کردن سخته
وقتی فک میکنی ازت انتظار دارن و تو نمیتونی......دنیا رو سرت خراب میشه
جوری خراب میشه که دیگه نتونی از زیر اون آوار بیای بیرون
بقیه انتظار دارن که بتونی.......داری میدوی....میدوی و میدوی.....نمیدونی چرا اما فقط داری میدوی......اما هیچ وقت نمیرسی
میشه گفت بدترین حس جهانه
آخرین دکتر......از نظر خودشون
جواب منفی دکتر....
از مطب اومدن بیرون
کوک:میای بریم بیرون یه چیزی بخوریم؟
ات:نه.....خستم.....میشه بریم خونه؟
کوک ات رو در آغوش کشید
کوک:گفتم که اشکالی نداره.....بیا تسلیم بشیم.....اینجوری میتونیم یه عمر بچه همدیگه باشیم..خب؟
ات سری تکون داد و سرشو به سینه کوک تکیه داد
به سمت خونه حرکت کردن
تو راه خونه آوازه یه دکتر مشهور رو دیدن.....
ات:جونگ کوکا؟
کوک:تو هم به همون فک میکنی؟نمیخوام اذیتت کنم....ات واقعا مجبور نیستی!!
ات:این همه که امتحان کردیم.....اینم روش😶😶🙂
کوک:باشه....بیا غروب بریم چاگی
ات:باشه🥱
نویسنده ویو
بابت تنبلی عذر میخوام کوشولوهام
خلاصه رفتن خونه استراحت کردن بعدش رفتن پیش اون دکتره بعد بهشون یه سری قرص و دار داد و گفت بعد از ۱ ماه استفاده دوباره بگردن پیشش اینام اینکارو کردن
اما.......
من دوباره جای حساس تموم کردم😅😅
ببخشید دیر شد
چطور بود؟
کامنت؟
ادامه پارت هفدهم
طبق کفته های دکتر یه ماه گذشت و باز هم امتحان کردند
اما نشد که نشد
وقتی با دکتر صحبت کردند گفت
_:من قوی ترین دارو ها رو بهتون دادم.......اگه نشده پس به احتمال زیاد نمیشه.....
امید نداشتشون از بین رفت......کوک برای اینکه ات ناراحت نشه نشون نداد.......یه جورایی واسش مهمم نبود.....اون فقط میخواست پیش ات باشه.....اما اینکه ناراحتی ات رو میدید خیلی ناراحتش میکرد.....عشقه دیگه......خوشحالم که باشی اون ناراحت باشه دلیل خوبیه تا از درون بمیری
یه سال گذشت
تو این یه سال از دکتر ها و دارو های زیادی کمک گرفتند ولی هیچ کدوم کارساز نبود که نبود
حالا ۴ سال از ازدواجشون گذشته بود و هنوز طمع بچه دار شده بودن رو نچشیده بودن
تحمل کردن سخته
وقتی فک میکنی ازت انتظار دارن و تو نمیتونی......دنیا رو سرت خراب میشه
جوری خراب میشه که دیگه نتونی از زیر اون آوار بیای بیرون
بقیه انتظار دارن که بتونی.......داری میدوی....میدوی و میدوی.....نمیدونی چرا اما فقط داری میدوی......اما هیچ وقت نمیرسی
میشه گفت بدترین حس جهانه
آخرین دکتر......از نظر خودشون
جواب منفی دکتر....
از مطب اومدن بیرون
کوک:میای بریم بیرون یه چیزی بخوریم؟
ات:نه.....خستم.....میشه بریم خونه؟
کوک ات رو در آغوش کشید
کوک:گفتم که اشکالی نداره.....بیا تسلیم بشیم.....اینجوری میتونیم یه عمر بچه همدیگه باشیم..خب؟
ات سری تکون داد و سرشو به سینه کوک تکیه داد
به سمت خونه حرکت کردن
تو راه خونه آوازه یه دکتر مشهور رو دیدن.....
ات:جونگ کوکا؟
کوک:تو هم به همون فک میکنی؟نمیخوام اذیتت کنم....ات واقعا مجبور نیستی!!
ات:این همه که امتحان کردیم.....اینم روش😶😶🙂
کوک:باشه....بیا غروب بریم چاگی
ات:باشه🥱
نویسنده ویو
بابت تنبلی عذر میخوام کوشولوهام
خلاصه رفتن خونه استراحت کردن بعدش رفتن پیش اون دکتره بعد بهشون یه سری قرص و دار داد و گفت بعد از ۱ ماه استفاده دوباره بگردن پیشش اینام اینکارو کردن
اما.......
من دوباره جای حساس تموم کردم😅😅
ببخشید دیر شد
چطور بود؟
کامنت؟
۵.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.