فیک ۱۱
جیمین
اومدم خونه دیدم چراغا خاموش هس
پس رفتن خوابیدن
رفتم اتاقم دیدم سولی روی تخت من خوابیده
سولی انگار بچه گربه ست
لباسمو عوض کردم رفتم روی تخت و از پشت بغلش کردم
خیلی بهم حسه خوبی میداد اول بارم نبودم که تو بغل یه دختر خوابیده باشم
ولی سولی با بقیه دخترا فرق میکرد
کم کم داشت چشمام سنگین میشد که سیاهی مطلق …….
سولی
داخله اتاقه جیمین بودم داشتم فکر میکردم که صدای در اومد
پس اومد جیمین بعدی دره اتاقم باز کردم من خودمو زدم به خواب لباسشو که عوض کردم
تخت بالا پایین شد فهمیدم که
اومد روی تخت یک دفع منو از پشت بقل کرد اولین بارم بود که یکنفر منو از پشت بغل کرد
بعد از چند دقیقه تنفسای گرمش به گردنم میخورد
معلوم بود چقدر خسته هست که زود خوابش برد
منم بعد چشمام سنگین شد و خوابم برد
صبح
جیمین
صبح که بیدار شد دیدم سولی منو از پشت بغل کرده (گذاشتم
دیگه وقتش بود که بیدارش کنم
-چاگی (بم
_چاگیا
+بله (خابالو
-مگه نمیخواستی بریم فرودگاه
+بزار بیشتر بخوابم (خودشو داخله بغل جیمین جا میکنه
-نه دیگه نشد باید بلند بشی (بو.س.ش میکنه
+باشه الان بیدار میشم (خنده
-خوبه من لباسمو عوض میکنم میرم پایین برات صبحونه درست میکنم
+باشه
سولی
با صدای جیمین که بیدا شدم خیلی حسه خوبی بهم دست میداد جیمین لباسشو عوض کرد
منم بلند شدم لباسمو عوض کردم
رفتم پایین دیدم جیمین داره غذا درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم
+صبح بخیر (کیوت
-صبح بخیر موچی (خنده
-ببین چی پختم براتون
+اوووو مرسی
-خواهشش بروبشین تا بیام
+اوکی
غذاشونو خوردن ……
شرط
۲۸❤️
50✉️
اومدم خونه دیدم چراغا خاموش هس
پس رفتن خوابیدن
رفتم اتاقم دیدم سولی روی تخت من خوابیده
سولی انگار بچه گربه ست
لباسمو عوض کردم رفتم روی تخت و از پشت بغلش کردم
خیلی بهم حسه خوبی میداد اول بارم نبودم که تو بغل یه دختر خوابیده باشم
ولی سولی با بقیه دخترا فرق میکرد
کم کم داشت چشمام سنگین میشد که سیاهی مطلق …….
سولی
داخله اتاقه جیمین بودم داشتم فکر میکردم که صدای در اومد
پس اومد جیمین بعدی دره اتاقم باز کردم من خودمو زدم به خواب لباسشو که عوض کردم
تخت بالا پایین شد فهمیدم که
اومد روی تخت یک دفع منو از پشت بقل کرد اولین بارم بود که یکنفر منو از پشت بغل کرد
بعد از چند دقیقه تنفسای گرمش به گردنم میخورد
معلوم بود چقدر خسته هست که زود خوابش برد
منم بعد چشمام سنگین شد و خوابم برد
صبح
جیمین
صبح که بیدار شد دیدم سولی منو از پشت بغل کرده (گذاشتم
دیگه وقتش بود که بیدارش کنم
-چاگی (بم
_چاگیا
+بله (خابالو
-مگه نمیخواستی بریم فرودگاه
+بزار بیشتر بخوابم (خودشو داخله بغل جیمین جا میکنه
-نه دیگه نشد باید بلند بشی (بو.س.ش میکنه
+باشه الان بیدار میشم (خنده
-خوبه من لباسمو عوض میکنم میرم پایین برات صبحونه درست میکنم
+باشه
سولی
با صدای جیمین که بیدا شدم خیلی حسه خوبی بهم دست میداد جیمین لباسشو عوض کرد
منم بلند شدم لباسمو عوض کردم
رفتم پایین دیدم جیمین داره غذا درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم
+صبح بخیر (کیوت
-صبح بخیر موچی (خنده
-ببین چی پختم براتون
+اوووو مرسی
-خواهشش بروبشین تا بیام
+اوکی
غذاشونو خوردن ……
شرط
۲۸❤️
50✉️
۸.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.