پارت 9
پارت 9
صبح که بیدار شدم دیرم شده بود. باید میرفتم کمپانی. سریع آماده شدم و بدو بدو رفتم پایین و دیدم آقای جانگ جلو دره. سوار شدم و راه افتادم. وسطای راه یادم افتاد کیفم که مدارک توش بود رو جا گذاشتم. سرمو محکم کوبیدم به شیشه. از من گیجتر دیده بودین؟ به راننده گفتم که برگرده. به چان پیام دادم که ممکنه یه مقدار دیر کنم و بعد که رسیدیم پیاده شدم و سریع رفتم تو.
•چیشد نرفته برگشتی؟
_کیفم مونده
•آهان. اینقدر مهمه؟
_اذیت نکن دیرم شده
رفتم بالا دیدم کلید مونده رو کمد. یدونه محکم زدم به سرم. آخه من چقدر گیجم. درو باز کردم ولی کیفم تو کمد نبود.
_یعنی چی؟ من مطمئنم دیروز کیفم رو گذاشتم اینجا.
کل کمد رو زیر و رو کردم ولی انگار آب شده بود رفته بود تو زمین. لعنت بهش چرا اینقدر گیجم آخه. آهی از سر کلافگی کشیدم که گوشیم پیام اومد. شماره ناشناس بود.
^کیفت پیش منه!
چی؟ چجوری؟ اون کی بود؟ شمارش رو شناختم. ولی امکان نداره سوجون باشه. چرا باید همچین کاری بکنه. رفتم جلو در اتاقش وایسادم و به اون شماره زنگ زدم.
گوشیش زنگ خورد ولی سریع قط کرد. دیگه مطمئن شدم خودشه. با لگد درو باز کردم و رفتم تو.
•چته حیوون؟ یه ذره هم عوض نشدی
_ولی تو خیلی عوضی شدی
•چت شده؟ مگه دیرت نشده بود؟
_کیفمو بده سوجون. زودباش حوصله بحث ندارم.
•آهان. خو مثل بچه آدم بگو دیگه. بیا.
کیفو داد بهم. سریع گرفتمش و توشو چک کردم. همه چی سرجاش بود. نفس راحتی کشیدمو رفتم سمت در.
_وای به حالت اگه یه چی شده باشه. درضمن دیگه با شماره ناشناس بهم پیام نده چون دیگه میشناسم شمارتو.
•پرو
رفتم سریع بیرون و سوار ماشین شدم. وقتی رسیدم تقریبا 1ساعت دیر کرده بودم. دویدم و رفتم اتاق. بچه ها داشتن تمرین میکردن. تا درو باز کردم چان آهنگو قط کرد و اومد سمتم.
چان : خیلی دیر کردی.
_ببخشید وسط راه یادم افتاد کیفمو جا گذاشتم مجبور شدم برگردم.
+حالا چی میشد کیفت میموند. درعوضش زودتر میرسیدی.
_یااا. کیفم برام خیلی مهمه
+یه جوری میگی انگار جونت به کیفت بستس.
_حتما دیگه
+آهان. ببخشید اونوقت اگه کیفت نباشه چی میشه؟
_مطمینم نمیخوای بفهمی
چان : بس کنید. مثل بچه های دوساله دارین باهم دعوا میکنید.
چشم غره ای به هیونجین رفتم و کیفم و سویشرتم رو درآوردم آویزون کردم. یخورده گرم کردم و رفتم سره تمرین.
یه ساعت گذشت. تایم استراحتمون بود. با اینکه یه کراپ پوشیده بودمو هوا سرد بود ولی به شدت عرق کرده بودم. هرکدوم از بچه ها یه طرف ولو شده بودن. یه کش از تو جیبم درآوردم و موهامو بالای سرم دم اسبی بستم و صدای زنگ گوشیمو شنیدم. رفتم سمت کیفم. خواستم گوشیمو بردارم که فلش از تو جیب کیفم افتاد. سریع برداشتمش و گذاشتمش تو کیفم و گوشیمو برداشتم. سوجون بود. جواب دادم.
صبح که بیدار شدم دیرم شده بود. باید میرفتم کمپانی. سریع آماده شدم و بدو بدو رفتم پایین و دیدم آقای جانگ جلو دره. سوار شدم و راه افتادم. وسطای راه یادم افتاد کیفم که مدارک توش بود رو جا گذاشتم. سرمو محکم کوبیدم به شیشه. از من گیجتر دیده بودین؟ به راننده گفتم که برگرده. به چان پیام دادم که ممکنه یه مقدار دیر کنم و بعد که رسیدیم پیاده شدم و سریع رفتم تو.
•چیشد نرفته برگشتی؟
_کیفم مونده
•آهان. اینقدر مهمه؟
_اذیت نکن دیرم شده
رفتم بالا دیدم کلید مونده رو کمد. یدونه محکم زدم به سرم. آخه من چقدر گیجم. درو باز کردم ولی کیفم تو کمد نبود.
_یعنی چی؟ من مطمئنم دیروز کیفم رو گذاشتم اینجا.
کل کمد رو زیر و رو کردم ولی انگار آب شده بود رفته بود تو زمین. لعنت بهش چرا اینقدر گیجم آخه. آهی از سر کلافگی کشیدم که گوشیم پیام اومد. شماره ناشناس بود.
^کیفت پیش منه!
چی؟ چجوری؟ اون کی بود؟ شمارش رو شناختم. ولی امکان نداره سوجون باشه. چرا باید همچین کاری بکنه. رفتم جلو در اتاقش وایسادم و به اون شماره زنگ زدم.
گوشیش زنگ خورد ولی سریع قط کرد. دیگه مطمئن شدم خودشه. با لگد درو باز کردم و رفتم تو.
•چته حیوون؟ یه ذره هم عوض نشدی
_ولی تو خیلی عوضی شدی
•چت شده؟ مگه دیرت نشده بود؟
_کیفمو بده سوجون. زودباش حوصله بحث ندارم.
•آهان. خو مثل بچه آدم بگو دیگه. بیا.
کیفو داد بهم. سریع گرفتمش و توشو چک کردم. همه چی سرجاش بود. نفس راحتی کشیدمو رفتم سمت در.
_وای به حالت اگه یه چی شده باشه. درضمن دیگه با شماره ناشناس بهم پیام نده چون دیگه میشناسم شمارتو.
•پرو
رفتم سریع بیرون و سوار ماشین شدم. وقتی رسیدم تقریبا 1ساعت دیر کرده بودم. دویدم و رفتم اتاق. بچه ها داشتن تمرین میکردن. تا درو باز کردم چان آهنگو قط کرد و اومد سمتم.
چان : خیلی دیر کردی.
_ببخشید وسط راه یادم افتاد کیفمو جا گذاشتم مجبور شدم برگردم.
+حالا چی میشد کیفت میموند. درعوضش زودتر میرسیدی.
_یااا. کیفم برام خیلی مهمه
+یه جوری میگی انگار جونت به کیفت بستس.
_حتما دیگه
+آهان. ببخشید اونوقت اگه کیفت نباشه چی میشه؟
_مطمینم نمیخوای بفهمی
چان : بس کنید. مثل بچه های دوساله دارین باهم دعوا میکنید.
چشم غره ای به هیونجین رفتم و کیفم و سویشرتم رو درآوردم آویزون کردم. یخورده گرم کردم و رفتم سره تمرین.
یه ساعت گذشت. تایم استراحتمون بود. با اینکه یه کراپ پوشیده بودمو هوا سرد بود ولی به شدت عرق کرده بودم. هرکدوم از بچه ها یه طرف ولو شده بودن. یه کش از تو جیبم درآوردم و موهامو بالای سرم دم اسبی بستم و صدای زنگ گوشیمو شنیدم. رفتم سمت کیفم. خواستم گوشیمو بردارم که فلش از تو جیب کیفم افتاد. سریع برداشتمش و گذاشتمش تو کیفم و گوشیمو برداشتم. سوجون بود. جواب دادم.
۴.۳k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.