منشا بیماری های اعصاب و روان :
منشا بیماریهای اعصاب و روان
(فلسفهی اسلام)
«سلامت» یک معنا و واژهی دینی و قرآنی است و به معنای تسلیم بودن است: تسلیم حقایق و ندای وجدان و امر حق. این تسلیم البته معلول معرفت بر این حقایق و امور است؛ وگرنه آدمی حداکثر با اکراه و ریا تسلیم است. همهی امراض عصبی و روانی و عاطفی بشر حاصل درگیری و استهلاک حاصل از تکبر و انکار حقایق است.
تکبر، نطفهی کفر و القای شیطان در انسان است؛ زیرا شیطان دشمن سلامت بشر است. جنگ انسان با حقایق فطرتی درون خودش و با حقایق جهان بیرون، منشأ همهی امراض او است. لذا این امراض بهمثابه عذابهای حاصل از دینستیزی او است. این کبر و انکار و جدال، بهتدریج موجب ایجاد بخل و حسد و عداوت و کینه شده و دل را که کانون حیات و ارادهی ذاتی است، رنجور و تباه و شقی میسازد و این همان «مرض قلب» است که در قرآن مذکور میباشد و منشأ همهی بیماریهای عذابآور بشر است. ادامهی این بخل و عداوت در ذهن، منجر به تشنج و پریشانی و هذیان و خشم و جنون میشود و اعصاب را که پیوند دهندهی همهی ارگانهای تن و جان هستند، به گسست و عقده و افسردگی و ناکارآیی میکشاند. و همین امر نظم و اتحاد درونی اعضا و جوارج را از بین میبرد و بهتدریج این از هم گسستگی موجب ناکارآیی کبد و کلیه و معده و غدد میشود و امراض خونی پدید میآورد.
آنکه تسلیم امر حق و فطرت دینی میشود، کل جهان بیرون تسلیم او میشود. از بین رفتن این اتحاد، موجب از بین رفتن سیستم دفاعی بدن در قبال امراض و تهاجمات بیرونی و بیماریهای مسری میشود و این به معنای از بین رفتن ایمان تن و جان است که منشأ امنیت وجود میباشد.
منبع:کتاب دائره المعارف عرفانی ،جلد اول،فصل چهارم ،تالیف استاد علی اکبر خانجانی
(مولف 178جلد کتاب بکر و بدیع:
www.khanjany.org)
(فلسفهی اسلام)
«سلامت» یک معنا و واژهی دینی و قرآنی است و به معنای تسلیم بودن است: تسلیم حقایق و ندای وجدان و امر حق. این تسلیم البته معلول معرفت بر این حقایق و امور است؛ وگرنه آدمی حداکثر با اکراه و ریا تسلیم است. همهی امراض عصبی و روانی و عاطفی بشر حاصل درگیری و استهلاک حاصل از تکبر و انکار حقایق است.
تکبر، نطفهی کفر و القای شیطان در انسان است؛ زیرا شیطان دشمن سلامت بشر است. جنگ انسان با حقایق فطرتی درون خودش و با حقایق جهان بیرون، منشأ همهی امراض او است. لذا این امراض بهمثابه عذابهای حاصل از دینستیزی او است. این کبر و انکار و جدال، بهتدریج موجب ایجاد بخل و حسد و عداوت و کینه شده و دل را که کانون حیات و ارادهی ذاتی است، رنجور و تباه و شقی میسازد و این همان «مرض قلب» است که در قرآن مذکور میباشد و منشأ همهی بیماریهای عذابآور بشر است. ادامهی این بخل و عداوت در ذهن، منجر به تشنج و پریشانی و هذیان و خشم و جنون میشود و اعصاب را که پیوند دهندهی همهی ارگانهای تن و جان هستند، به گسست و عقده و افسردگی و ناکارآیی میکشاند. و همین امر نظم و اتحاد درونی اعضا و جوارج را از بین میبرد و بهتدریج این از هم گسستگی موجب ناکارآیی کبد و کلیه و معده و غدد میشود و امراض خونی پدید میآورد.
آنکه تسلیم امر حق و فطرت دینی میشود، کل جهان بیرون تسلیم او میشود. از بین رفتن این اتحاد، موجب از بین رفتن سیستم دفاعی بدن در قبال امراض و تهاجمات بیرونی و بیماریهای مسری میشود و این به معنای از بین رفتن ایمان تن و جان است که منشأ امنیت وجود میباشد.
منبع:کتاب دائره المعارف عرفانی ،جلد اول،فصل چهارم ،تالیف استاد علی اکبر خانجانی
(مولف 178جلد کتاب بکر و بدیع:
www.khanjany.org)
۱.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.