منم غذامو تموم کردم و از مامان تشکر کردم و شب بخیر گفتم و
منم غذامو تموم کردم و از مامان تشکر کردم و شب بخیر گفتم و خواستم برم بخوابم که دیدم در اتاق ا.ت بازه رفتم داخل اتاقش و دیدم ا.ت رو تخت دراز کشیده رفتم سمتش و بقلش کردم
*دویون رو دو میزارم*
دو. شب بخیر اونی
ا.ت. دویون؟؟(ترس)
دو. چیه؟
ا.ت. ترسیدم اینجا چیکار میکنی؟
دو. خب اومدم پیشت دیگه
ا.ت. الان بابا منو با تو رو ببینه دعوا میکنه تورو
دو. اشکالی نداره ، خب تو خواهرمی دوست دارم بقلت کنم
ا.ت. داداش کوچولوی خودمی(خنده)
دو. (لبخند خجالتی)
ا.ت. حالا برو بخواب
دو. باش
ا.ت. شب بخیر
دو. شب بخیر
از اتاق ا.ت اومدم بیرون که با بابا مواجعه شدم
ته. دویون؟
دو. بله؟
ته. اونجا چیکار میکنی
دو. اممم...یه وسایلم رو جا گذاشتم رفتم بگیرمش
ته. باشه برو بخواب
دو. چشم
میسو ویو (میسو همون مامان ا.ته)
میخواستم خیلی جدی با تهیونگ درمورد این موضوعی که چرا با ا.ت انقدر بد شده صحبت کنم واقعا این قضیه هم من و هم ا.ت رو اذیت میکنه
م. تهیونگ
ته. ها
م. میخوام باهات صحبت کنم
ته. میشنوم
م. گوشی رو بزار کنار
ته. گفتم میشنوم
م. چرا به ا.ت مثل قبل اهمیت نمیدی؟
یهو دیدم تهیونگ گوشیش رو گذاشت کنار و بهم نگاه کرد و گفت
ته. چون باید یکی هم حواسش به دویون باشه
م. اما من ا.ت هم بهت نیاز داره
ته. ا.ت از دویون بزرگتره ولی دویون چون بچه هست و باید مراقبش باشم
م. ولی ا.ت از دستت ناراحته
ته. خب باشه
م. میفهمی داری چی میگی اون دخترته؟
ته. الان نمیخوام راجب این موضوع بهث کنم خب؟ شب بخیر
م. با توهم(داد)
یهو تهیونگ بلند شد و زد زیر گوشم که افتادم رو زمین.
ته. خودم میدونم چطوری با بچه هام رفتار کنم و به تو هیچ ربطی نداره، بار آخرت باشه سر من داد میزنی هرزه
و...
*دویون رو دو میزارم*
دو. شب بخیر اونی
ا.ت. دویون؟؟(ترس)
دو. چیه؟
ا.ت. ترسیدم اینجا چیکار میکنی؟
دو. خب اومدم پیشت دیگه
ا.ت. الان بابا منو با تو رو ببینه دعوا میکنه تورو
دو. اشکالی نداره ، خب تو خواهرمی دوست دارم بقلت کنم
ا.ت. داداش کوچولوی خودمی(خنده)
دو. (لبخند خجالتی)
ا.ت. حالا برو بخواب
دو. باش
ا.ت. شب بخیر
دو. شب بخیر
از اتاق ا.ت اومدم بیرون که با بابا مواجعه شدم
ته. دویون؟
دو. بله؟
ته. اونجا چیکار میکنی
دو. اممم...یه وسایلم رو جا گذاشتم رفتم بگیرمش
ته. باشه برو بخواب
دو. چشم
میسو ویو (میسو همون مامان ا.ته)
میخواستم خیلی جدی با تهیونگ درمورد این موضوعی که چرا با ا.ت انقدر بد شده صحبت کنم واقعا این قضیه هم من و هم ا.ت رو اذیت میکنه
م. تهیونگ
ته. ها
م. میخوام باهات صحبت کنم
ته. میشنوم
م. گوشی رو بزار کنار
ته. گفتم میشنوم
م. چرا به ا.ت مثل قبل اهمیت نمیدی؟
یهو دیدم تهیونگ گوشیش رو گذاشت کنار و بهم نگاه کرد و گفت
ته. چون باید یکی هم حواسش به دویون باشه
م. اما من ا.ت هم بهت نیاز داره
ته. ا.ت از دویون بزرگتره ولی دویون چون بچه هست و باید مراقبش باشم
م. ولی ا.ت از دستت ناراحته
ته. خب باشه
م. میفهمی داری چی میگی اون دخترته؟
ته. الان نمیخوام راجب این موضوع بهث کنم خب؟ شب بخیر
م. با توهم(داد)
یهو تهیونگ بلند شد و زد زیر گوشم که افتادم رو زمین.
ته. خودم میدونم چطوری با بچه هام رفتار کنم و به تو هیچ ربطی نداره، بار آخرت باشه سر من داد میزنی هرزه
و...
۷.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.