پارت 1
پارت 1
ویو ا.ت :
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم. امروز باید میرفتم کمپانی روز خیلی مهمی بود. امروز قرار بود بهم بگن که قراره با چه گروهی دبیو کنم. پس سریع آماده شدم. وقتی رفتم پایین دیدم آقای جانگ(منشی پدرخواندش)جلوی در منتظره. خوبه بهش گفته بودم لازم نیست کسی رو بفرسته دنبالم ولی به هرحال سوار شدم. از استرس و هیجانی که داشتم کل بدنم یخ کرده بود. متوجه ساعت شدم. دیر کرده بودم. نباید توی همچین روز مهمی دیر میکردم. وقتی رسیدیم سریع پیاده شدم و سوار آسانسور شدم و طبقه مد نظرمو انتخاب کردم. با تمام سرعت داشتم میدویدم که یه دفعه به یه آقایی برخورد کردم و نوشیدنی که دستش بود ریخت رو لباس من و خودش.(علامت ا.ت_ و علامت هیونجین+)
_آییشش همینو کم داشتم الان چه غلطی بکنمم
+خو تو جلوتو نگا کن نزدیک بود پرتم کنی پایین.
_الان این مهمه مگه. لباسم به چوخ رفت چیکار کنمم
+وضعیت تو که بهتر از منه. لباس منه که به فنا رفته نه ماله تو.
نگاهی به لباسش انداختم. واقعا وضعیت لباس اون از ماله من بهتر نبود. ولی چه میشه کرد. یه دفعه یادم افتاد دیر کردم.
_ببخشید من واقعا دیرم شده باید برم.
اینجوری که نمیتونستم برم. رفتم سمت سرویس بهداشتی و یقه و آستین لباسم رو شستم. لباسم سفید بود رنگ گرفته بود. همینو کم داشتم. با کلی ناامیدی رفتم سمت در. خواستم در بزنم که...
ویو ا.ت :
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم. امروز باید میرفتم کمپانی روز خیلی مهمی بود. امروز قرار بود بهم بگن که قراره با چه گروهی دبیو کنم. پس سریع آماده شدم. وقتی رفتم پایین دیدم آقای جانگ(منشی پدرخواندش)جلوی در منتظره. خوبه بهش گفته بودم لازم نیست کسی رو بفرسته دنبالم ولی به هرحال سوار شدم. از استرس و هیجانی که داشتم کل بدنم یخ کرده بود. متوجه ساعت شدم. دیر کرده بودم. نباید توی همچین روز مهمی دیر میکردم. وقتی رسیدیم سریع پیاده شدم و سوار آسانسور شدم و طبقه مد نظرمو انتخاب کردم. با تمام سرعت داشتم میدویدم که یه دفعه به یه آقایی برخورد کردم و نوشیدنی که دستش بود ریخت رو لباس من و خودش.(علامت ا.ت_ و علامت هیونجین+)
_آییشش همینو کم داشتم الان چه غلطی بکنمم
+خو تو جلوتو نگا کن نزدیک بود پرتم کنی پایین.
_الان این مهمه مگه. لباسم به چوخ رفت چیکار کنمم
+وضعیت تو که بهتر از منه. لباس منه که به فنا رفته نه ماله تو.
نگاهی به لباسش انداختم. واقعا وضعیت لباس اون از ماله من بهتر نبود. ولی چه میشه کرد. یه دفعه یادم افتاد دیر کردم.
_ببخشید من واقعا دیرم شده باید برم.
اینجوری که نمیتونستم برم. رفتم سمت سرویس بهداشتی و یقه و آستین لباسم رو شستم. لباسم سفید بود رنگ گرفته بود. همینو کم داشتم. با کلی ناامیدی رفتم سمت در. خواستم در بزنم که...
۳.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.