ترسناک ترین مافیا part 1
part1
ا/ت دختری 19 ساله هست که یتیم و در پرورشگاه بزرگ شده بود .
و نمیدونست که پدر و مادرش کین ...
و اون توی بار کار می کرد
زتدگیش همین جوری نکبت باز میگذشت??
که یک روز که داشت کار می کرد دیدد چند نفر بهش همین جوری دارن نگاه میکنن میخندن و خیلی قد بلند هیکلی بودن
برای همین ا/ت کلی ترسیده بود
ولی اون اهمیتی ندادو رفت داخل انباری که دید یک هو بیهوش شده و
همه جا رو سیاهی گرفته بود
ا/ت کلی ترسیده بودکه بعد یک مدت که بهوش اومده بود دید وسط یک کشتی توی دریاست و دختر های دیگه ای هم توی کشتی بودندو همه گریه می کردند
بعد چند روز رسیدند یک جایی اون نمیدونست اونجا کجاس ولی یک کاخ بزرگ و میدید که کنار ساحل بود اون بقیه دختر ها رو
بردند داخل و ...
یک دفعه ا/ت تعجب کرد و دید چند تا ماشین سیاه
رسیدند جلوی درو کلی مرد سیاه پوش وارد شدند
یک پسری هم همراه شون بود که خیلی جذاب بودبا کلی بادیگارد با خودم گفتم چقدر خوشتیپ کاش منم یک دوست پسری مثل اون میداشتم.
خانوم چه خوش اشتها هم بوده😂
و اون فهمید اینا همه اعضای مافیا هستن🥶🤪 و
قرار اتفاق بدی براشون بیفته اونا دخترا رو به صف کردند و برای هر کس یک قیمت گذاشته بودن من اخر صف ایستاده بودم که دیدم یک
دفعه همون پسره اومد طرفم و گفت من اینو میخوام (بچه مون انگار اومده گونی سیب زمینی بخره 😂)
مردی که مارو دزدیده بود و میخواست بفروشه گفت علامتش =
این و نمیفروشم تازه این دست نخرده هم هست
یک دفعه ج/ک اصبانی شد گفت یک 500 هزار تا
= نه
ج/ک 700 هزار تا
=نمیفروشمش
ج/ک اخرین پیشنهادم 1 میلیون دلاره
یا قبول میکنی یا هم خودتو هم افرادتو میکشم این دخترم خیلی راحت میبرم
= ا.نم می دونست که ج/ک خیلی خطرناک و با هیچ کس شوخی نداره و اونو داره عصبا نی میکنه پس قبول کرد
ا/ت رو بهش فروخت
ا/ت اون پسره به بادیگارداش دستور داد تا منو ببرن داخل ماشین و...........
دوستان از اینجا به بعد قضیه جالب میشه و از پارت 2 و سه به بعد اسمات زیاد داریم
شرطا
5 کامنت
5 لایک
ا/ت دختری 19 ساله هست که یتیم و در پرورشگاه بزرگ شده بود .
و نمیدونست که پدر و مادرش کین ...
و اون توی بار کار می کرد
زتدگیش همین جوری نکبت باز میگذشت??
که یک روز که داشت کار می کرد دیدد چند نفر بهش همین جوری دارن نگاه میکنن میخندن و خیلی قد بلند هیکلی بودن
برای همین ا/ت کلی ترسیده بود
ولی اون اهمیتی ندادو رفت داخل انباری که دید یک هو بیهوش شده و
همه جا رو سیاهی گرفته بود
ا/ت کلی ترسیده بودکه بعد یک مدت که بهوش اومده بود دید وسط یک کشتی توی دریاست و دختر های دیگه ای هم توی کشتی بودندو همه گریه می کردند
بعد چند روز رسیدند یک جایی اون نمیدونست اونجا کجاس ولی یک کاخ بزرگ و میدید که کنار ساحل بود اون بقیه دختر ها رو
بردند داخل و ...
یک دفعه ا/ت تعجب کرد و دید چند تا ماشین سیاه
رسیدند جلوی درو کلی مرد سیاه پوش وارد شدند
یک پسری هم همراه شون بود که خیلی جذاب بودبا کلی بادیگارد با خودم گفتم چقدر خوشتیپ کاش منم یک دوست پسری مثل اون میداشتم.
خانوم چه خوش اشتها هم بوده😂
و اون فهمید اینا همه اعضای مافیا هستن🥶🤪 و
قرار اتفاق بدی براشون بیفته اونا دخترا رو به صف کردند و برای هر کس یک قیمت گذاشته بودن من اخر صف ایستاده بودم که دیدم یک
دفعه همون پسره اومد طرفم و گفت من اینو میخوام (بچه مون انگار اومده گونی سیب زمینی بخره 😂)
مردی که مارو دزدیده بود و میخواست بفروشه گفت علامتش =
این و نمیفروشم تازه این دست نخرده هم هست
یک دفعه ج/ک اصبانی شد گفت یک 500 هزار تا
= نه
ج/ک 700 هزار تا
=نمیفروشمش
ج/ک اخرین پیشنهادم 1 میلیون دلاره
یا قبول میکنی یا هم خودتو هم افرادتو میکشم این دخترم خیلی راحت میبرم
= ا.نم می دونست که ج/ک خیلی خطرناک و با هیچ کس شوخی نداره و اونو داره عصبا نی میکنه پس قبول کرد
ا/ت رو بهش فروخت
ا/ت اون پسره به بادیگارداش دستور داد تا منو ببرن داخل ماشین و...........
دوستان از اینجا به بعد قضیه جالب میشه و از پارت 2 و سه به بعد اسمات زیاد داریم
شرطا
5 کامنت
5 لایک
۷.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.