پارت 40
#پارت_40
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
از خجالت لبخندی زدم و خارشی به سرم دادم و گفتم:
+ب ب ببخشید من برم تو اتاقم!!
هنوز یه متر جلوتر نرفته بودم که زنگ در حیاط به صدا در اومد!!
منو بابا بهت زده به هم دیگه نگاه کردیم که بابا از جاش بلند شد و گفت:
-کیه این وقت شب؟!
به نشونه ی نمیدونم شونه ای بالا انداختم که ادامه داد:
-تو برو تو اتاقت منم برم درو باز کنم ببینم کیه!!
زیر لب چشمی گفتم و رفتم تو اتاق و سریع گوشی و برداشتم و نوشتم:
+حتما تشابه اسمی بوده!!
ببخشید کاری برام پیش اومد آف شده بودم!!
5دقیقه از پیامم گذشته بود و با اینکه آنلاین بود اما سین نزده بود!!
تو تلگرام خوابیده بودم و منتظر جواب دادنش!!
به ساعت نگاه کردم، یه ربع شد و باز سین نزده بود...
بیخیال شونه ای بالا انداختم و نت و خاموش کردم و رفتم بیرون تا ببینم کی زنگ خونمونو زده بود!!
داخل پذیرایی سرکی کشیدم،اما خبری از بابا نبود!!
به سمت حیاط حرکت کردم و با دیدن...
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
از خجالت لبخندی زدم و خارشی به سرم دادم و گفتم:
+ب ب ببخشید من برم تو اتاقم!!
هنوز یه متر جلوتر نرفته بودم که زنگ در حیاط به صدا در اومد!!
منو بابا بهت زده به هم دیگه نگاه کردیم که بابا از جاش بلند شد و گفت:
-کیه این وقت شب؟!
به نشونه ی نمیدونم شونه ای بالا انداختم که ادامه داد:
-تو برو تو اتاقت منم برم درو باز کنم ببینم کیه!!
زیر لب چشمی گفتم و رفتم تو اتاق و سریع گوشی و برداشتم و نوشتم:
+حتما تشابه اسمی بوده!!
ببخشید کاری برام پیش اومد آف شده بودم!!
5دقیقه از پیامم گذشته بود و با اینکه آنلاین بود اما سین نزده بود!!
تو تلگرام خوابیده بودم و منتظر جواب دادنش!!
به ساعت نگاه کردم، یه ربع شد و باز سین نزده بود...
بیخیال شونه ای بالا انداختم و نت و خاموش کردم و رفتم بیرون تا ببینم کی زنگ خونمونو زده بود!!
داخل پذیرایی سرکی کشیدم،اما خبری از بابا نبود!!
به سمت حیاط حرکت کردم و با دیدن...
۳.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.