فراتر از عشق
پارت چهارم
صبح که بیدار شدم بهش بی محلی کردم و فقط یه بالش زدم تو صورتش و گفتم کارت دیر شد.
و از اتاق بیرون اومدم که خوابالو اومد بیرون سرش رو خاروند و گفت یه روزم نمیخوایم بریم سرکار شما نمیزارین صبحونه کو؟
تا شنیدم نمیره پریدم بغلش و گفتم الان اماده میکنم خواستم برم درست کنم که گفت نمیخواد برو لباس بپوش که امشبو کلا بیرونیم
رفتم تو اتاق و یه شومیز سفید با یه دامن تنگ مشکی تا بالای زانوم پوشیدم و اومدم بیرون و یه دور چرخیدم و منتظر واکنشش بودم که با اخم منو تو اتاق کرد و یه دست لباس داد دستم
یه تیشرت لش سفید بود که یه نصف قلب روش بود با یه شلوار کارگو مشکی به نظرم خوب بود ولی به استایل لش عادت نداشتم اومدم بیرون که دیدم خودشم یه تیشرت لش سفید پوشیده که روش یه نصف قلبه با یه شلوار کارگو پریدم بغلش با خوشحالی که گفت نه اینطوری نیست منو بغلش چسبوند و نیمه قلب هامون شد یه قلب کامل، خندیدم دستم و گرفت و رفتیم سمت پارکینگ، یه عالمه ماشین اونجا بود گفت انتخاب کن یه ماشینا رو انتخاب کردم و خواستیم بریم سوار شیم که یه دختر به ناز داشت میومد سمت ما وقتی جلو اومد دیدم منشی شرکت تهیونگ بود با یه عالمه ارایش و یه لباس خیلی باز. سلام کرد و گفت: سلام رئیس(با ناز)
_سلام هه سو (خنده رو)
•ببخشد میشه گوشتون رو بیارید
یع چیزی دم گوش تهیونگ گفت و با هم خندیدند و ته یه چیزی رو امضا کرد و هه سو رفت تهیونگ روشو سمت من برگردوند به زور بغضم و قورت دادم و دویدم سمت خونه لباسایی که باهاش ست بود و در اوردم و لباس خودمو پوشیدم که تهیونگ اومد تو خونه و گفت:....
لایک یادتون نره😉
صبح که بیدار شدم بهش بی محلی کردم و فقط یه بالش زدم تو صورتش و گفتم کارت دیر شد.
و از اتاق بیرون اومدم که خوابالو اومد بیرون سرش رو خاروند و گفت یه روزم نمیخوایم بریم سرکار شما نمیزارین صبحونه کو؟
تا شنیدم نمیره پریدم بغلش و گفتم الان اماده میکنم خواستم برم درست کنم که گفت نمیخواد برو لباس بپوش که امشبو کلا بیرونیم
رفتم تو اتاق و یه شومیز سفید با یه دامن تنگ مشکی تا بالای زانوم پوشیدم و اومدم بیرون و یه دور چرخیدم و منتظر واکنشش بودم که با اخم منو تو اتاق کرد و یه دست لباس داد دستم
یه تیشرت لش سفید بود که یه نصف قلب روش بود با یه شلوار کارگو مشکی به نظرم خوب بود ولی به استایل لش عادت نداشتم اومدم بیرون که دیدم خودشم یه تیشرت لش سفید پوشیده که روش یه نصف قلبه با یه شلوار کارگو پریدم بغلش با خوشحالی که گفت نه اینطوری نیست منو بغلش چسبوند و نیمه قلب هامون شد یه قلب کامل، خندیدم دستم و گرفت و رفتیم سمت پارکینگ، یه عالمه ماشین اونجا بود گفت انتخاب کن یه ماشینا رو انتخاب کردم و خواستیم بریم سوار شیم که یه دختر به ناز داشت میومد سمت ما وقتی جلو اومد دیدم منشی شرکت تهیونگ بود با یه عالمه ارایش و یه لباس خیلی باز. سلام کرد و گفت: سلام رئیس(با ناز)
_سلام هه سو (خنده رو)
•ببخشد میشه گوشتون رو بیارید
یع چیزی دم گوش تهیونگ گفت و با هم خندیدند و ته یه چیزی رو امضا کرد و هه سو رفت تهیونگ روشو سمت من برگردوند به زور بغضم و قورت دادم و دویدم سمت خونه لباسایی که باهاش ست بود و در اوردم و لباس خودمو پوشیدم که تهیونگ اومد تو خونه و گفت:....
لایک یادتون نره😉
۴.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.