نجاتم بده پارت 11
پسرا همچنان گیج بودن چون تاحالا اون رو از نزدیک ندیده بودن و متوجه صورتش نشده بودن موهاش مشکی و مژه های بلندی داشت چشماش مشکی و سرد بود
+ببینم میخواین همینجوری به من ذول بزنید یا بزارید بیام داخل؟ 😐😑
پسرا به خودشون اومدن از جلوی در اومدن کنار نارا اومد داخل و گفت ببینم اتاق من کجاست🤨
نامجون با دست به طبقه بالا اشاره کرد
+کدوم اتاق اونجا9تا اتاق هست؟
جیمین با لبخند گفت من راهنماییتون میکنم 🙂
+ممنون 😐
جیمین و نارا رفتن طبقه بالا و پسرا هم یکی به یکی دیگه ذول زده بود
جین:اگه اون اینجا بمونه خونه قطعا از سرما یه میزنه!😦 درست میگم جناب مین؟🤨😏
یونگی:بیند تا نبستمش 😶😑
..............
جیمین:خب اینم از اتاق کاری داشتی ما داریم تمرین میکنیم😀
سانا:ممنون😐
جیمین:فعلا 🙄😅
جیمین از اتاق رفت بیرون و سانا وسایلش رو مرتب کرد و گوشیش زنگ خورد ناشناس بود جواب داد
از اینجا قراره باحال بشه پش شرطا رو برسونید
شرط ۷ لایک
+ببینم میخواین همینجوری به من ذول بزنید یا بزارید بیام داخل؟ 😐😑
پسرا به خودشون اومدن از جلوی در اومدن کنار نارا اومد داخل و گفت ببینم اتاق من کجاست🤨
نامجون با دست به طبقه بالا اشاره کرد
+کدوم اتاق اونجا9تا اتاق هست؟
جیمین با لبخند گفت من راهنماییتون میکنم 🙂
+ممنون 😐
جیمین و نارا رفتن طبقه بالا و پسرا هم یکی به یکی دیگه ذول زده بود
جین:اگه اون اینجا بمونه خونه قطعا از سرما یه میزنه!😦 درست میگم جناب مین؟🤨😏
یونگی:بیند تا نبستمش 😶😑
..............
جیمین:خب اینم از اتاق کاری داشتی ما داریم تمرین میکنیم😀
سانا:ممنون😐
جیمین:فعلا 🙄😅
جیمین از اتاق رفت بیرون و سانا وسایلش رو مرتب کرد و گوشیش زنگ خورد ناشناس بود جواب داد
از اینجا قراره باحال بشه پش شرطا رو برسونید
شرط ۷ لایک
۱.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.