یک روز از اون ارتفاغ گذشت بود و نگران جونکوک بودم

یک روز از اون ارتفاغ گذشت بود و نگران جونکوک بودم
که یهو گوشیم زنگ خورد فهمیدم جونکوک هست
+آلو بله بفرمایید
-لارا خیلی دوست دارم بدون تو تنها عشق زندگیم خداحافظ
+جونکوک چی میگی جونکوک تحمل کن الان میام
رفتم توی خونه دیدم لیا اومد و گفت
@اینجا چه غلطی میکنی
+گمشو جونکوک کو
@عشقم این هرزه کارت داره تو حمومی عشقم
-لارا لارا کجایی
+گمشو رفتم تو دیدم رگشو زده
@عسقم چی شده
-لارا
+گمشو اینا همش تقصیر تو هست
جونکوک پاشو عشقم خیلی دوست دارم قول میدم دیگه ترکت نکنم
پاشو (گریه)
-لارا من می‌خوام برم خونه به جکسون بگو بیاد دنبالم
+باشه باشه گوشیت کجاست
-توی راه روه
+باشه باشه
رفتم گوشی رو آوردم و زنگ زد اومد دنبالمون داشتم میبردمشم که یهو لیا اومد وسط
@کجا میبریش ایشون رسماً شوهر من هست
-من فردا درخواست طلاق رو میفرستم امضا کن
@باشه یک شرط داره
-چیه
@باید لارا بره و برای یک روز توی انبار بمونه
-من میرم بجاش
@پس منم طلاق نمی‌گیرم
+باشه بیا کنار
@فردا ساعت ۱۲شب
+ باشه بیا کنار