تک پارتی (وقتی آشپزی میکنی...)
سرگرم خرد کردن سبزیجات برای سالاد بودی که دست های مردونه فردی دورت حلقه شد..
تعجی نکردی چون میدونستی تنها کسی که میتونه اینطوری دست های مردونش رو دورت بندازه شوهرته...
لبخند ی زدی که چونش رو روی شونت گذاشت و با لبخند به دستای زنونه و ظریفت که سبزیجات رو خرد میکرد..خیره بود...
_ هوم...بیبی من داره غذا درست میکنه؟
لبخندی به لحن خمار و عاشقانش زدی
+ اوهوم...دوست داری ؟
لبخندی زد و آروم گردنت رو بوسید
_ میدونستی وقتی آشپزی میکنی...توی جذاب ترین حالت خودتی
از این توصیف با مزش خنده ات گرفت
+ میدونستی خیلی خوب بلدی لاس بزنی ؟
پوزخندی زد
_ من فقط دارم حقیقت رو میگم....
چاقو رو کنار گذاشتی و روتو به سمتش برگردوندی
+ خوب...تسلیم شدم....چی میخوای ؟
هیون آروم صورتش رو نزدیک صورتت کرد و بعد بوسه ای آروم روی لبات گذاشت و نگاه خمارش رو بهت داد
_ من چیزی نمیخوام فقط....میخوام در حالی که داری آشپزی میکنی تورو توی بغلم بگیرم.....
لبخندی زدی
+ مطمئنی؟
نفس عمیقی کشید
_ خوب....
پوزخندی زد
_ شاید وسطاش یکم شیطونی هم کنم
تعجی نکردی چون میدونستی تنها کسی که میتونه اینطوری دست های مردونش رو دورت بندازه شوهرته...
لبخند ی زدی که چونش رو روی شونت گذاشت و با لبخند به دستای زنونه و ظریفت که سبزیجات رو خرد میکرد..خیره بود...
_ هوم...بیبی من داره غذا درست میکنه؟
لبخندی به لحن خمار و عاشقانش زدی
+ اوهوم...دوست داری ؟
لبخندی زد و آروم گردنت رو بوسید
_ میدونستی وقتی آشپزی میکنی...توی جذاب ترین حالت خودتی
از این توصیف با مزش خنده ات گرفت
+ میدونستی خیلی خوب بلدی لاس بزنی ؟
پوزخندی زد
_ من فقط دارم حقیقت رو میگم....
چاقو رو کنار گذاشتی و روتو به سمتش برگردوندی
+ خوب...تسلیم شدم....چی میخوای ؟
هیون آروم صورتش رو نزدیک صورتت کرد و بعد بوسه ای آروم روی لبات گذاشت و نگاه خمارش رو بهت داد
_ من چیزی نمیخوام فقط....میخوام در حالی که داری آشپزی میکنی تورو توی بغلم بگیرم.....
لبخندی زدی
+ مطمئنی؟
نفس عمیقی کشید
_ خوب....
پوزخندی زد
_ شاید وسطاش یکم شیطونی هم کنم
۲۷.۶k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.