رمان قلب بنفش پارت ¹⁹
رمان قلب بنفش پارت ¹⁹
*از زبون ارسلان*
اروم بلندش کردم بردمش پاشو عکس
گرفت رفتیم پیش دکتر
دکتر:خداروشکر نشکسته ضرب دیده
چند تا پماد مینویسم بخرید بزنید به پاش ببندید پاشو
ارسلان:چشم
اروم بغلش کردم بردمش تو ماشین
نشوندمش رفتم داروخونه پمادارو گرفتم
بردمش ویلا
مهناز:خوبی مادر
دیانا؛اره بابا خوبم فقط ضربه دیده بود
ارش:خداروشکر
ارسلان:تا اینجا هم ایشونو بغل کردم اوردم
همه خندیدیم
دیانا؛وظیفته با خنده
ارسلان؛چشم با خنده
دیانا:خو مامان جونم ابگوشتو بریز که گشنمههه
مهناز:شیکمووو
دبانا:خندیدم
غذا خوردیم من با غر به ارسلان گفتم
دبانا:ارسلان حوصلم سررفتههه
ارسلان:بریم ماسوله؟
دیانا:اره اره بریم حداقلش تو این ویلا الکی نیستیم اومدیم شمال فقط تو ویلا باشیم مگه؟
ارسلان؛باشه غر نزن پاشو برو لباس بپوش بریم
دیانا:من که نمیتونم بلند شممم خودت بلندم کن برم لباس بپوشممم
ارسلان:چشم
مهناز:میخوایی بیام کمک کنم لباس بپوشی؟
دیانا:اره اگر بشه
ارسلان:من میتونم کمکش کنما
مهناز:باشه پسرم
ادامه دارد....
مایل به حمایت؟!
*از زبون ارسلان*
اروم بلندش کردم بردمش پاشو عکس
گرفت رفتیم پیش دکتر
دکتر:خداروشکر نشکسته ضرب دیده
چند تا پماد مینویسم بخرید بزنید به پاش ببندید پاشو
ارسلان:چشم
اروم بغلش کردم بردمش تو ماشین
نشوندمش رفتم داروخونه پمادارو گرفتم
بردمش ویلا
مهناز:خوبی مادر
دیانا؛اره بابا خوبم فقط ضربه دیده بود
ارش:خداروشکر
ارسلان:تا اینجا هم ایشونو بغل کردم اوردم
همه خندیدیم
دیانا؛وظیفته با خنده
ارسلان؛چشم با خنده
دیانا:خو مامان جونم ابگوشتو بریز که گشنمههه
مهناز:شیکمووو
دبانا:خندیدم
غذا خوردیم من با غر به ارسلان گفتم
دبانا:ارسلان حوصلم سررفتههه
ارسلان:بریم ماسوله؟
دیانا:اره اره بریم حداقلش تو این ویلا الکی نیستیم اومدیم شمال فقط تو ویلا باشیم مگه؟
ارسلان؛باشه غر نزن پاشو برو لباس بپوش بریم
دیانا:من که نمیتونم بلند شممم خودت بلندم کن برم لباس بپوشممم
ارسلان:چشم
مهناز:میخوایی بیام کمک کنم لباس بپوشی؟
دیانا:اره اگر بشه
ارسلان:من میتونم کمکش کنما
مهناز:باشه پسرم
ادامه دارد....
مایل به حمایت؟!
۴.۶k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.