{وقتی به اجبار ازدواج کردین}
پارت1
ویو ا.ت
6:40pm
داشتم به سمت قمار خونم میرفتم از دیدن ادمایی که پول خونه سند یا حتی زندگیشونو میباختن لذت میبردم شاید بگید دیونه ام...شاید...سوار ماشین مدل بالام شدم و با سرعت حرکت کردم
وقتی رسیدم کت بلند و مشیکیمو که زیرش یه دکلته استر پوشیده بودم رو دروردم و به خدمتکارام دادم با قدمای محکم به سمت اتاق کارم رفتم میتونستم نگاه های هیز مردا رو ببینم که با مستی تلو تلو میخوردن تا به سمتم بیان ولی اهمیت ندادم و و به سمت اتاق کارم رفتم به زیر دستام گفتم یه قهوه برام بیاره
در اتاقو باز کردم و به سمت صندلی چرمم رفتم .نشستم و عینک چنلم رو زدم و با دقت به پرونده های باندم نگاه کردم و شروع به حل کردن کردم
9:30pm
حل کردن پرونده هام تموم شده بود که صدای گوشیمو شنیدم پدرم بود پون حوصله نداشتم تماس اولشو رد کردم
ولی بعدش دوباره زنگ زد نفسمو کلافه بیرون دادمو تماسشو جواب دادم
ا.ت{بله پدر}
لیان{ا.ت سریع تر بیا خونه باهات کار دادم }
از اونجایی که بعد از قمار خونه باید میرفتم پیش هیونجین حرفش رو رد کردم
ا.ت{متاسفم نمیتونم با هیونجین قرار دارم}
لیان{درباره همونه قرارتو کنسل کنو بیا اینجا زودتر}
گوشیرو قطع کردم و اصبانیتمو با خوردن قلپی از اب روی میزم کم تر کردم و به سمت گوشیم رفتم که به هیوجین زنگ بزنم ولی با دیدن اسم my love ایستادم و لبخندی به لبم اومد
هیونجین{سلام عشقم کجایی تو این سرما منتظرم}
با دیدن ساعت لعنتی به خودم فرستادم و دوره گوشی رو روی گوشم گزاشتم و گفتم
ا.ت{ عزیزم متاسفم ولی پدرم باهام کار داره باید برم پیش اون بازم معذرت میخوام }
هیجونین{اشکال نداره پس من برم کاری با من ندارم}
ا.ت{ نه عزیزم فعلا}
قطع کردم و بلند شدم به خدمتکار گفتم کتمو برام بیاره
پوشیدمو به سمت ماشینم رفتم
پارت 1 تموم شده
شرط
15لایک
5 کامنت
ویو ا.ت
6:40pm
داشتم به سمت قمار خونم میرفتم از دیدن ادمایی که پول خونه سند یا حتی زندگیشونو میباختن لذت میبردم شاید بگید دیونه ام...شاید...سوار ماشین مدل بالام شدم و با سرعت حرکت کردم
وقتی رسیدم کت بلند و مشیکیمو که زیرش یه دکلته استر پوشیده بودم رو دروردم و به خدمتکارام دادم با قدمای محکم به سمت اتاق کارم رفتم میتونستم نگاه های هیز مردا رو ببینم که با مستی تلو تلو میخوردن تا به سمتم بیان ولی اهمیت ندادم و و به سمت اتاق کارم رفتم به زیر دستام گفتم یه قهوه برام بیاره
در اتاقو باز کردم و به سمت صندلی چرمم رفتم .نشستم و عینک چنلم رو زدم و با دقت به پرونده های باندم نگاه کردم و شروع به حل کردن کردم
9:30pm
حل کردن پرونده هام تموم شده بود که صدای گوشیمو شنیدم پدرم بود پون حوصله نداشتم تماس اولشو رد کردم
ولی بعدش دوباره زنگ زد نفسمو کلافه بیرون دادمو تماسشو جواب دادم
ا.ت{بله پدر}
لیان{ا.ت سریع تر بیا خونه باهات کار دادم }
از اونجایی که بعد از قمار خونه باید میرفتم پیش هیونجین حرفش رو رد کردم
ا.ت{متاسفم نمیتونم با هیونجین قرار دارم}
لیان{درباره همونه قرارتو کنسل کنو بیا اینجا زودتر}
گوشیرو قطع کردم و اصبانیتمو با خوردن قلپی از اب روی میزم کم تر کردم و به سمت گوشیم رفتم که به هیوجین زنگ بزنم ولی با دیدن اسم my love ایستادم و لبخندی به لبم اومد
هیونجین{سلام عشقم کجایی تو این سرما منتظرم}
با دیدن ساعت لعنتی به خودم فرستادم و دوره گوشی رو روی گوشم گزاشتم و گفتم
ا.ت{ عزیزم متاسفم ولی پدرم باهام کار داره باید برم پیش اون بازم معذرت میخوام }
هیجونین{اشکال نداره پس من برم کاری با من ندارم}
ا.ت{ نه عزیزم فعلا}
قطع کردم و بلند شدم به خدمتکار گفتم کتمو برام بیاره
پوشیدمو به سمت ماشینم رفتم
پارت 1 تموم شده
شرط
15لایک
5 کامنت
۳.۱k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.