رفتیم بالا و نشستم رو صندلی و کوک اومد و برام پماد زد وقت
رفتیم بالا و نشستم رو صندلی و کوک اومد و برام پماد زد وقتی داشت پماد میزد محو تماشاش شده بودم و تو فکر رفتم (منحرف نشوید 🤲🌚)
کوک. خب تموم شد
ا.ت....
کوک. ا.ت؟
ا.ت...
کوک. ا.تتت(بلند)
ا.ت. هاا چیه
کوک. تموم شد
ا.ت. عه مرسی
چطوری تونستم با پسر قاتل پدر مادرم انقدر گرم بگیرم و حتی میخوایم باهم داداشم رو بکشیم واقعا عقلم رو از دست دادم
کوک. درد میکنه؟
ا.ت. نه فقط می سوزه
کوک. خوب میشه
پرش زمانی به فردا
ا.ت. من نمیامممممم(جیغ)
کوک. گفتم میای اکه نیای خودم میبرمت(داد)
ا.ت. من نمیخوام داداشم بمیره
کوک. پس خودتم میکشم
دستمو کشید و برد تو حیاط و محکم دستش رو گاز گرفتم که زد تو دهنم و افتادم پایین (خواهرم حقت بود 🙂🗿)
کوک. گمشو تو ماشین(داد و عصبی)
ا.ت. نمیخوام
یهو منو بلند کرد و محکم دستام رو گرفت و برد تو ماشین و بادیگارد ها پیشم نشسته بودن و دست هام رو گرفتن تا اینکه رسیدیم تو کوچه ای که خونمون بود بادیگاردا دستمو گرفتن و از ماشین پیاده شدیم و کوک درو شکوند و رفت داخل
ا.ت. دنیییییی فرار کنننن
دنی. ا.ت؟
کوک. خوبه خوده جنابالی ظاهر شدن
دنی. بازم تویه حروم زاده(حروم زاده عمته 😐)
کوک. خودتو با بقیه مقایسه نکن ، الان باید بخوابی از ساعت خوابت گذشته
دنی. تو نمیخوای آدم شی خواهرم رو که ازم گرفتی خونوادمون رو که پدرت گرفت دیگه چی میخوای؟
کوک. اول جون تورو میخوام و بعدش خوده خواهرتو میخوام
ا.ت. چیییی؟ یعنی تو فقط به خاطر اینکه منو میخوای دنی رو میخوای بکشی؟
دنی. ا.ت حرف نزن
ا.ت. کوک چرا از اول بهم نگفتی که عاشقمی؟
کوک. چون دوست داشتمم(داد)
یهو کلت رو از تو جیبش در آورد و روی دنی نشونه گرفت
ا.ت. نههه ولم کنین باید داداشم رو نجات بدم دنی تورو خدا فرار کننن(گریه)
دنی. بزار بزنه ا.ت من میخوام زندگی تورو نجات بدم
ا.ت. تو دیونه ایییی(داد)
کوک. اشهدتو بخون(صلوات🤲)
بنگ🔫💥
.....
یک سال از اون حادثه ی کوفتی میگذره و من با کوک ازدواج کردم و یه زندگی خوبی رو داریم ولی هنوز یاد داداشم هستم...
پایان
کوک. خب تموم شد
ا.ت....
کوک. ا.ت؟
ا.ت...
کوک. ا.تتت(بلند)
ا.ت. هاا چیه
کوک. تموم شد
ا.ت. عه مرسی
چطوری تونستم با پسر قاتل پدر مادرم انقدر گرم بگیرم و حتی میخوایم باهم داداشم رو بکشیم واقعا عقلم رو از دست دادم
کوک. درد میکنه؟
ا.ت. نه فقط می سوزه
کوک. خوب میشه
پرش زمانی به فردا
ا.ت. من نمیامممممم(جیغ)
کوک. گفتم میای اکه نیای خودم میبرمت(داد)
ا.ت. من نمیخوام داداشم بمیره
کوک. پس خودتم میکشم
دستمو کشید و برد تو حیاط و محکم دستش رو گاز گرفتم که زد تو دهنم و افتادم پایین (خواهرم حقت بود 🙂🗿)
کوک. گمشو تو ماشین(داد و عصبی)
ا.ت. نمیخوام
یهو منو بلند کرد و محکم دستام رو گرفت و برد تو ماشین و بادیگارد ها پیشم نشسته بودن و دست هام رو گرفتن تا اینکه رسیدیم تو کوچه ای که خونمون بود بادیگاردا دستمو گرفتن و از ماشین پیاده شدیم و کوک درو شکوند و رفت داخل
ا.ت. دنیییییی فرار کنننن
دنی. ا.ت؟
کوک. خوبه خوده جنابالی ظاهر شدن
دنی. بازم تویه حروم زاده(حروم زاده عمته 😐)
کوک. خودتو با بقیه مقایسه نکن ، الان باید بخوابی از ساعت خوابت گذشته
دنی. تو نمیخوای آدم شی خواهرم رو که ازم گرفتی خونوادمون رو که پدرت گرفت دیگه چی میخوای؟
کوک. اول جون تورو میخوام و بعدش خوده خواهرتو میخوام
ا.ت. چیییی؟ یعنی تو فقط به خاطر اینکه منو میخوای دنی رو میخوای بکشی؟
دنی. ا.ت حرف نزن
ا.ت. کوک چرا از اول بهم نگفتی که عاشقمی؟
کوک. چون دوست داشتمم(داد)
یهو کلت رو از تو جیبش در آورد و روی دنی نشونه گرفت
ا.ت. نههه ولم کنین باید داداشم رو نجات بدم دنی تورو خدا فرار کننن(گریه)
دنی. بزار بزنه ا.ت من میخوام زندگی تورو نجات بدم
ا.ت. تو دیونه ایییی(داد)
کوک. اشهدتو بخون(صلوات🤲)
بنگ🔫💥
.....
یک سال از اون حادثه ی کوفتی میگذره و من با کوک ازدواج کردم و یه زندگی خوبی رو داریم ولی هنوز یاد داداشم هستم...
پایان
۱۰.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.