عصبی بودن کاردستم داد 😡(26)
عصبی بودن کاردستم داد 😡(26)
کای
می خاستم که پسره رو هم کنم
خدمت کار شخصی خودم
هر دوشون اومدن رفتیم بالا و روی کاناپه نشستیم
کوک:خوب حالا چی کار داری؟
کای: خوب دو راه دارید
یا اینکه تو(اشاره به کوک) و تو
(اشاره به ا/ت) خدمت کارم بشید یا اینکه داخل سیاه چال بمونید
کوک: چی ما خدمت کارت بشیم؟
کای: می خواید قبول کنید
کوک: عمراً
ا/ت: کوک بهتر از اینکه داخل سیاه چال بمونیم(اروم)
کوک: نه(اروم)
کای : من مجبور تون نکردم
می تونید قبول کنید
بورا
رفتم تو حال دیدم که کای داره با یه دختر حرف میزنه
خیلی عصبانی شدم و رفتم نزدیک
و یه سیلی بهش زدم کای از جاش
پرید اومد بزنم که گفتم
بورا: واقعا که کای می خوای بزنی بزن
مثلا من حامله ام اونوقت داری زن سوم جور میکنی بزن
بزن این همه باهات زندگی کردم
حالا می خوای بزنی خب بزن چرا
وایسادی داری نگاه می کنی
ولی اگه بچم سقط بشه تقصیر تو عه (گریه)
کوک : چی زن سوم؟
ا/ت تو قراره با این ازدواج کنی؟
آره؟ (عصبانی )
ا/ت: نه بخدا کوک دارن دروغ میگن
کای : میدونم چیکارت کنم بورا
وایسا بچه بدنیا بیاد
کوک: واسه چی چرا می خوای با این ازدواج کنی ها مگه تو قبول نکرده بودی که باهام ازدواج کنی ها (داد)
ا/ت: کوک اینا دروغه منم با تو تو اون سیاه چال بودم........ کوک
کای : بورا
بزار بچه بدنیا بیاد
بورا : نمی خواد الان بزن (غش کرد)
کای: بوراااااااااااااااااا
کای
می خاستم که پسره رو هم کنم
خدمت کار شخصی خودم
هر دوشون اومدن رفتیم بالا و روی کاناپه نشستیم
کوک:خوب حالا چی کار داری؟
کای: خوب دو راه دارید
یا اینکه تو(اشاره به کوک) و تو
(اشاره به ا/ت) خدمت کارم بشید یا اینکه داخل سیاه چال بمونید
کوک: چی ما خدمت کارت بشیم؟
کای: می خواید قبول کنید
کوک: عمراً
ا/ت: کوک بهتر از اینکه داخل سیاه چال بمونیم(اروم)
کوک: نه(اروم)
کای : من مجبور تون نکردم
می تونید قبول کنید
بورا
رفتم تو حال دیدم که کای داره با یه دختر حرف میزنه
خیلی عصبانی شدم و رفتم نزدیک
و یه سیلی بهش زدم کای از جاش
پرید اومد بزنم که گفتم
بورا: واقعا که کای می خوای بزنی بزن
مثلا من حامله ام اونوقت داری زن سوم جور میکنی بزن
بزن این همه باهات زندگی کردم
حالا می خوای بزنی خب بزن چرا
وایسادی داری نگاه می کنی
ولی اگه بچم سقط بشه تقصیر تو عه (گریه)
کوک : چی زن سوم؟
ا/ت تو قراره با این ازدواج کنی؟
آره؟ (عصبانی )
ا/ت: نه بخدا کوک دارن دروغ میگن
کای : میدونم چیکارت کنم بورا
وایسا بچه بدنیا بیاد
کوک: واسه چی چرا می خوای با این ازدواج کنی ها مگه تو قبول نکرده بودی که باهام ازدواج کنی ها (داد)
ا/ت: کوک اینا دروغه منم با تو تو اون سیاه چال بودم........ کوک
کای : بورا
بزار بچه بدنیا بیاد
بورا : نمی خواد الان بزن (غش کرد)
کای: بوراااااااااااااااااا
۹.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.