فیک جدید
زیبا ترین شب
زندگیم رنگی نداشت احساس غم عمیقی داشتم تا اینکه یه روز تو دبیرستان یه دانش اموز انتقالی داشتیم وقتی مو دید اومد و کنار نسشت .
به بچه هد می گفت : ته ته صدام کنید .ولی به من می گفت : تو منو تهیونگ صدا کن .
روز جشن اخر سال ازم در خواست کرد که : ایا اجازه دارم با خانم زیبایی چون شما به مهمانی بروم ؟
از اولش می دونستم وقتی وسط سال اومد رفتارش نسبت به بقیه با من فرق داشت ولی من قلبم و احساسم رو ساکت کردم و بهش گفتم: من از این چیزا خوشم نمیاد و بعد سالن رو ترک کردم . تا داشتم از در بیرون می رفتم دستم رو گرفت و ...... -
--------------------------------------------
پارت بعدی
زندگیم رنگی نداشت احساس غم عمیقی داشتم تا اینکه یه روز تو دبیرستان یه دانش اموز انتقالی داشتیم وقتی مو دید اومد و کنار نسشت .
به بچه هد می گفت : ته ته صدام کنید .ولی به من می گفت : تو منو تهیونگ صدا کن .
روز جشن اخر سال ازم در خواست کرد که : ایا اجازه دارم با خانم زیبایی چون شما به مهمانی بروم ؟
از اولش می دونستم وقتی وسط سال اومد رفتارش نسبت به بقیه با من فرق داشت ولی من قلبم و احساسم رو ساکت کردم و بهش گفتم: من از این چیزا خوشم نمیاد و بعد سالن رو ترک کردم . تا داشتم از در بیرون می رفتم دستم رو گرفت و ...... -
--------------------------------------------
پارت بعدی
۴.۰k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.