پارت 13
پارت 13
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
بهم گفت روباهت رو بهم نشون بده . قدرتت رو بیار بیرون باهاش کار
دارم من هم اوردمش بیرون و بعد اون بهم نزدیک شد انگار می خواست
بغلم کنه ولی بعدش دیدم غیب شد انگار بدنش رو با بدنم یکی کرده
بود نمی دونم چی شد ولی بیهوش شدم .
فلش لونا
دنبال فلوریل بودم که دیدم داره میاد سمتم دیگه اصلا خوب صحبت
نمی کرد انگار من رو نمیشناخت و لاخام بد حرف می زد بهم گفت
دختره ی 🔞 چرا جلو راهم وایسادی گمشو اونور کار دارم فهمیدم این
اون فلوریا نیست که من میشناختم بعد که رفتم تو اتاقش ( یواشکی)
دیدم کتاب سیاهه بازه و وقتی خوندمش فهمیدم چرا فلوریا باهام
اونطوری صحبت می کرد چون اون فلوریا نبود روح شیطانی 😈 بود .
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
بهم گفت روباهت رو بهم نشون بده . قدرتت رو بیار بیرون باهاش کار
دارم من هم اوردمش بیرون و بعد اون بهم نزدیک شد انگار می خواست
بغلم کنه ولی بعدش دیدم غیب شد انگار بدنش رو با بدنم یکی کرده
بود نمی دونم چی شد ولی بیهوش شدم .
فلش لونا
دنبال فلوریل بودم که دیدم داره میاد سمتم دیگه اصلا خوب صحبت
نمی کرد انگار من رو نمیشناخت و لاخام بد حرف می زد بهم گفت
دختره ی 🔞 چرا جلو راهم وایسادی گمشو اونور کار دارم فهمیدم این
اون فلوریا نیست که من میشناختم بعد که رفتم تو اتاقش ( یواشکی)
دیدم کتاب سیاهه بازه و وقتی خوندمش فهمیدم چرا فلوریا باهام
اونطوری صحبت می کرد چون اون فلوریا نبود روح شیطانی 😈 بود .
۶.۲k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.