وانشات و سناریو انیمه
انیمه:ناروتو🦊
موضوع:رامن خوردن با ناروتو🍜
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
تو با ساسوکه،ساکورا و ناروتو تو یه گروه بودید.کاکاشی بهت یه ماموریت داده بود.توهم برای انجامش به بیرون از دهکده رفته بودی.این ماموریتو باید تنهایی انجام میدادی به همین دلیل کسی باهات نیومد...
بیرون از دهکده درحال انجام ماموریت:
از این درخت به اون درخت میپریدی،و اطرافو بررسی میکردی.توی ذهنت برای خودت میگفتی که کی ماموریت تموم میشه برگردی دهکده.توی همین فکر و خیالها بودی که چند نفر بهت حمله کردن و توهم مشغول جنگیدن باهاشون شدی...
چند ساعت بعد از مبارزه با اونها:
همهشونو شکست دادی.کمی زخمی شده بودی،اما مهم نبود.نزدیک عصر بود؛به سمت دهکده راه افتادی...
یک ساعت بعد تو دهکده:
خسته و کوفته رسیدی دهکده و به سمت خونت راه افتادی.نصف راهو رفته بودی که شنیدی یکی داره صدات میزنه...
ناروتو:اهایییی!!! ا/تتتتت!!!بیاااا اینجااااا!!!
ناروتو بود،داشت بلند بلند صدات میزد و برات دست تکون میداد.لبخندی زدی و متقابلاً براش دست تکون دادی،مسیرتو عوض کردی و راه افتادی که بری پیشش.رسیدی پیشش...
ا/ت:سلام ناروتو.
ناروتو:چطوری ا/ت؟!
ا/ت:خوبم ممنون.
ناروتو:ماموریت بودی؟اخه کل روزو توی دهکده ندیدمت.
ا/ت:اره...خب تو چیکار میکنی؟
ناروتو:هیچی،میخوام برم رامن بخورم.توام میخوای بیای؟رامناش فوقولعادهان!
ا/ت:چرا که نه؟!مثل چی گشنمه!
باهم به سمت رامن فروشی راه افتادید.رسید اونجا،تو یه کاسه سفارش دادی و ناروتو هم همینطور.اون زود رامنشو تموم کرد و یکی دیگه سفارش داد؛تو هم چون گشنهات بود و خسته بودی یه کاسه دیگه سفارش دادی.ناروتو،نزدیک ده کاسه رامن خورد و تو نزدیک چهار کاسه!
بعد از خوردن رامن،باهم رفتید خونه.چون خونه هاتون به هم نزدیک بود به همین دلیل...
پایان...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام رفقاااااااا!!!!یه چند وقتی میبود که پارت نداده بودم.بگذریم...یه پارت جدید با شخصیت دوست داشتنی ناروتو براتون اوردم.امیدوارم خوشتون بیاد!بای بای♡
موضوع:رامن خوردن با ناروتو🍜
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
تو با ساسوکه،ساکورا و ناروتو تو یه گروه بودید.کاکاشی بهت یه ماموریت داده بود.توهم برای انجامش به بیرون از دهکده رفته بودی.این ماموریتو باید تنهایی انجام میدادی به همین دلیل کسی باهات نیومد...
بیرون از دهکده درحال انجام ماموریت:
از این درخت به اون درخت میپریدی،و اطرافو بررسی میکردی.توی ذهنت برای خودت میگفتی که کی ماموریت تموم میشه برگردی دهکده.توی همین فکر و خیالها بودی که چند نفر بهت حمله کردن و توهم مشغول جنگیدن باهاشون شدی...
چند ساعت بعد از مبارزه با اونها:
همهشونو شکست دادی.کمی زخمی شده بودی،اما مهم نبود.نزدیک عصر بود؛به سمت دهکده راه افتادی...
یک ساعت بعد تو دهکده:
خسته و کوفته رسیدی دهکده و به سمت خونت راه افتادی.نصف راهو رفته بودی که شنیدی یکی داره صدات میزنه...
ناروتو:اهایییی!!! ا/تتتتت!!!بیاااا اینجااااا!!!
ناروتو بود،داشت بلند بلند صدات میزد و برات دست تکون میداد.لبخندی زدی و متقابلاً براش دست تکون دادی،مسیرتو عوض کردی و راه افتادی که بری پیشش.رسیدی پیشش...
ا/ت:سلام ناروتو.
ناروتو:چطوری ا/ت؟!
ا/ت:خوبم ممنون.
ناروتو:ماموریت بودی؟اخه کل روزو توی دهکده ندیدمت.
ا/ت:اره...خب تو چیکار میکنی؟
ناروتو:هیچی،میخوام برم رامن بخورم.توام میخوای بیای؟رامناش فوقولعادهان!
ا/ت:چرا که نه؟!مثل چی گشنمه!
باهم به سمت رامن فروشی راه افتادید.رسید اونجا،تو یه کاسه سفارش دادی و ناروتو هم همینطور.اون زود رامنشو تموم کرد و یکی دیگه سفارش داد؛تو هم چون گشنهات بود و خسته بودی یه کاسه دیگه سفارش دادی.ناروتو،نزدیک ده کاسه رامن خورد و تو نزدیک چهار کاسه!
بعد از خوردن رامن،باهم رفتید خونه.چون خونه هاتون به هم نزدیک بود به همین دلیل...
پایان...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام رفقاااااااا!!!!یه چند وقتی میبود که پارت نداده بودم.بگذریم...یه پارت جدید با شخصیت دوست داشتنی ناروتو براتون اوردم.امیدوارم خوشتون بیاد!بای بای♡
۱.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.