هـٰپییییی 60 تایی شدیم>>
هـٰپییییی 60 تایی شدیم>>
سلام من مین ا.ت هستم و 25 سالمه و اجرای خیابونی میزارم
هوا امروز خیلی سرد شده بود.. اما پول اجاره خونه ام رو اگه به آقای لی ندم اخراجم میکنه.. مجبورم توی همین هوای سرد هم پول در بیارم، قبلا که تهیونگ هم باهام بود حتی اگه سیل هم میومد برام مهم نبود اما خب اون..
اون منو دوست نداره...
فلش بک 5 سال پیش
تهیونگ: ا.ت، من بهت حسی نداشتم و ندارم!
تو دختر خوبی هستی اما خب من دوست ندارم..
ا.ت: به زحمت بغضو قورت داد: ب.. باشه..ب.. ب.. بخشید.. مزاحمت ش.. شدم.. ت.. ه.. آقای کیم..
و ا.ت اونجارو ترک کرد.
پایان فلش بک
تهیونگ آیدل بود و خب.. نیازی به دختری که توی پول خورد و خوراکش هم مونده نداشت!!
ا.ت داشت وسایلش رو جمع میکرد
که چشمش به گل روی کاور گیتارش افتاد..
گل رزی به رنگ سرخ..
اون عاشق گل ها بود و گل رز رو بیشتر از همه دوست داشت مخصوصا سرخش رو:))
نامه ای به گل چسبیده بود:
فردا ساعت 9 صبح بیا به این آدرس:..............
ا.ت یکم ترسیده بود اما بازم گل و کاغذ رو برداشت و به سمت خونه اش به راه افتاد، بازم آقای لی اومده بود: خانم مین!! این چه وضعشه؟؟ میدونید چند وقته ک..
ا.ت به حرف آقای لی گوش نداد و به سمت خونه رفت، ساعت از 11 گذشته بود و خسته بود با یادآوری اون گل و نامه، نامه رو برداشت و دوباره خوند بین دوراتی برم یا نرم مونده بود و خب گزینه ی اول رو انتخاب کرد.. اونکه چیزی برا از دست دادن نداشت! آلارم رو برای ساعت 7:30 کوک کرد.. روی تخت دراز کشید و بدون اینکه چیزی بخوره به خواب عمیقی رفت.
فردا صبح:
با صدای آلارم بیدار شد، بلند شد رفت دستشویی و بعد کارای لازم صبحونه شو خورد رفت سمت اتاقش و لباس هاشو پوشید یه ارایش کوچولو کرد، گوشی و آدرس رو برداشت خیلی از خونه اش دور نبود، پس بعد از 15 مین رسید به اون آدرس.. هه...جایی که با تهیونگ آشنا شده بود..
به دور و برش نگاه کرد اما کسی رو ندید، روی نیمکت نشست و به آسمون خیره شد.. یهو دستی روی شونه اش گذاشته شد، اون شخص کلاه و ماسک زده بود و ا.ت نمیتونست تشخیص بده کیه-!
ا.ت بلند شد: من.. ش.. شما رو میشناسم؟
فرد ماسکشو داد پایین و ا.ت متعحب به چهره ای که روبروش بود خیره شد بعد از چند دقیقه به خودش اومد.
ا.ت:...
گایز ادامه شو الان میزارم♡✓
سلام من مین ا.ت هستم و 25 سالمه و اجرای خیابونی میزارم
هوا امروز خیلی سرد شده بود.. اما پول اجاره خونه ام رو اگه به آقای لی ندم اخراجم میکنه.. مجبورم توی همین هوای سرد هم پول در بیارم، قبلا که تهیونگ هم باهام بود حتی اگه سیل هم میومد برام مهم نبود اما خب اون..
اون منو دوست نداره...
فلش بک 5 سال پیش
تهیونگ: ا.ت، من بهت حسی نداشتم و ندارم!
تو دختر خوبی هستی اما خب من دوست ندارم..
ا.ت: به زحمت بغضو قورت داد: ب.. باشه..ب.. ب.. بخشید.. مزاحمت ش.. شدم.. ت.. ه.. آقای کیم..
و ا.ت اونجارو ترک کرد.
پایان فلش بک
تهیونگ آیدل بود و خب.. نیازی به دختری که توی پول خورد و خوراکش هم مونده نداشت!!
ا.ت داشت وسایلش رو جمع میکرد
که چشمش به گل روی کاور گیتارش افتاد..
گل رزی به رنگ سرخ..
اون عاشق گل ها بود و گل رز رو بیشتر از همه دوست داشت مخصوصا سرخش رو:))
نامه ای به گل چسبیده بود:
فردا ساعت 9 صبح بیا به این آدرس:..............
ا.ت یکم ترسیده بود اما بازم گل و کاغذ رو برداشت و به سمت خونه اش به راه افتاد، بازم آقای لی اومده بود: خانم مین!! این چه وضعشه؟؟ میدونید چند وقته ک..
ا.ت به حرف آقای لی گوش نداد و به سمت خونه رفت، ساعت از 11 گذشته بود و خسته بود با یادآوری اون گل و نامه، نامه رو برداشت و دوباره خوند بین دوراتی برم یا نرم مونده بود و خب گزینه ی اول رو انتخاب کرد.. اونکه چیزی برا از دست دادن نداشت! آلارم رو برای ساعت 7:30 کوک کرد.. روی تخت دراز کشید و بدون اینکه چیزی بخوره به خواب عمیقی رفت.
فردا صبح:
با صدای آلارم بیدار شد، بلند شد رفت دستشویی و بعد کارای لازم صبحونه شو خورد رفت سمت اتاقش و لباس هاشو پوشید یه ارایش کوچولو کرد، گوشی و آدرس رو برداشت خیلی از خونه اش دور نبود، پس بعد از 15 مین رسید به اون آدرس.. هه...جایی که با تهیونگ آشنا شده بود..
به دور و برش نگاه کرد اما کسی رو ندید، روی نیمکت نشست و به آسمون خیره شد.. یهو دستی روی شونه اش گذاشته شد، اون شخص کلاه و ماسک زده بود و ا.ت نمیتونست تشخیص بده کیه-!
ا.ت بلند شد: من.. ش.. شما رو میشناسم؟
فرد ماسکشو داد پایین و ا.ت متعحب به چهره ای که روبروش بود خیره شد بعد از چند دقیقه به خودش اومد.
ا.ت:...
گایز ادامه شو الان میزارم♡✓
۸.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.