rejected p3۶ادامه
#فیک
#فیکشن
#هیونجین
آروم آروم اونو توی بغلش گرفت و پلکاشو روی هم گذاشت.
این پایان بود...یا شروع ؟.....حالا که اون دختر تنها دلیل خنده هاش رو...برادرش رو...همه چیزی که از یک خانواده براش باقی مونده بود رو ....از دست داده بود.....بازم میتونست بخنده و خوشحال باشه ؟....میتونست؟....یا قرار بود همش یک تظاهر بشه ؟.......میتونست کنار مردی که عاشقش بود دوباره حس آرامش داشته باشه ؟....میتونست حس طرد شدن رو از یاد ببره؟....سوبین رو چی ؟....چطور میخواست اون پسر رو از یاد ببره ؟......
(چیزی تا پایان نمونده 🥲)
#فیکشن
#هیونجین
آروم آروم اونو توی بغلش گرفت و پلکاشو روی هم گذاشت.
این پایان بود...یا شروع ؟.....حالا که اون دختر تنها دلیل خنده هاش رو...برادرش رو...همه چیزی که از یک خانواده براش باقی مونده بود رو ....از دست داده بود.....بازم میتونست بخنده و خوشحال باشه ؟....میتونست؟....یا قرار بود همش یک تظاهر بشه ؟.......میتونست کنار مردی که عاشقش بود دوباره حس آرامش داشته باشه ؟....میتونست حس طرد شدن رو از یاد ببره؟....سوبین رو چی ؟....چطور میخواست اون پسر رو از یاد ببره ؟......
(چیزی تا پایان نمونده 🥲)
۱۱.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.