پارت ۱۸ دست نیافتنی
پارت ۱۸ دست نیافتنی
ویو راوی ( عه من 😂💔)
ته و یونجی در اتاق ا/ت رو به سختی باز کرد و با چیزی که دیدن یونجی جیغ بلندی کشید که هانا و مامان تهیونگ اومدن داخل اتاق که تهیونگ گفت
ته : یونجی ماسیمو روشن کن( با نگرانی شدیددد)
یونجی : باشه بریم
.
.
.
.
ا/ت رو برآید استایل بغل کردم و تو بیمارستان داد زدم
ته : دکتر یا پرستاری اینجا نیس هاااا
پرستار : جناب لطفاً داد نزنید اینجا بیمارستان هست خواهشاً آروم باشید
ته : چی داری میگی ایشون داره خون از دست میده بعد تو به من میگی آروم باشم
پرستار : بزاریدش رو برانکارد تا عملش کنیم
ته : چشم
پایان ویو راوی
فلش بک به چند ساعت قبل :
ویو ا/ت :
حیحی اینم از زندگی من اینم از کسی که عاشقش بودم اون حرفها رو بهم گفت و قلبم رو شکوند ، خب دیگه فکر کنم واقعا دنیا به من نیازی داشته باشه پس به سمت حمام رفتم و داخل وان نشستم و با خودم گفتم اگه تو حموم رگم رو با تیغ بزنم شاید کسی دیگه صدام رو نشنوه و منم راحت از این دنیا کثیف محو شدم پس تیغ رو روی رگم گرفتم و زدمش و بعد چند ثانیه چشمام سیاهی رفت
پایان فلش بک و اتمام ویو ات
.
.
.
زمان حال :
۴ساعت گذشته و هنوز اینکه ا/ت بهوش نیومده قلبم رو به درد میاره که ناگهان
ویو راوی ( عه من 😂💔)
ته و یونجی در اتاق ا/ت رو به سختی باز کرد و با چیزی که دیدن یونجی جیغ بلندی کشید که هانا و مامان تهیونگ اومدن داخل اتاق که تهیونگ گفت
ته : یونجی ماسیمو روشن کن( با نگرانی شدیددد)
یونجی : باشه بریم
.
.
.
.
ا/ت رو برآید استایل بغل کردم و تو بیمارستان داد زدم
ته : دکتر یا پرستاری اینجا نیس هاااا
پرستار : جناب لطفاً داد نزنید اینجا بیمارستان هست خواهشاً آروم باشید
ته : چی داری میگی ایشون داره خون از دست میده بعد تو به من میگی آروم باشم
پرستار : بزاریدش رو برانکارد تا عملش کنیم
ته : چشم
پایان ویو راوی
فلش بک به چند ساعت قبل :
ویو ا/ت :
حیحی اینم از زندگی من اینم از کسی که عاشقش بودم اون حرفها رو بهم گفت و قلبم رو شکوند ، خب دیگه فکر کنم واقعا دنیا به من نیازی داشته باشه پس به سمت حمام رفتم و داخل وان نشستم و با خودم گفتم اگه تو حموم رگم رو با تیغ بزنم شاید کسی دیگه صدام رو نشنوه و منم راحت از این دنیا کثیف محو شدم پس تیغ رو روی رگم گرفتم و زدمش و بعد چند ثانیه چشمام سیاهی رفت
پایان فلش بک و اتمام ویو ات
.
.
.
زمان حال :
۴ساعت گذشته و هنوز اینکه ا/ت بهوش نیومده قلبم رو به درد میاره که ناگهان
۵.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.