وقتی از ماشین پیاده شدم و کلی مجری و خبرنگار اونجا بودن ب
وقتی از ماشین پیاده شدم و کلی مجری و خبرنگار اونجا بودن بادیگاردا جلوشون رو میگرفتن و نمیزاشتن بهم نزدیک بشن
وقتی رفتم داخل خیلیییییییییی شلوغ بود رفتم روی یه میز نشستم و همه باهم صحبت میکردن یکم موعذب شده بودم و دستام رو جمع کردم و
که یهو دیدم یه پسره از دور داره بهم نیش خند میزنه اهمیتی ندادم و بقیه رو نگاه کردم که بعد از چند دقیقه دیدم اون پسره غیبش زد
و....
وقتی رفتم داخل خیلیییییییییی شلوغ بود رفتم روی یه میز نشستم و همه باهم صحبت میکردن یکم موعذب شده بودم و دستام رو جمع کردم و
که یهو دیدم یه پسره از دور داره بهم نیش خند میزنه اهمیتی ندادم و بقیه رو نگاه کردم که بعد از چند دقیقه دیدم اون پسره غیبش زد
و....
۷.۵k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.