سوکجین میخواست به یک سفر کاری بره و وسایلش رو جمع کرده بو
سوکجین میخواست به یک سفر کاری بره و وسایلش رو جمع کرده بود و الان سرکاره و منو یورا(دختر ا.ت و سوکجین که ۶ سالشه )
خونه نشسته بودیم و فیلم نگاه میکردیم
یورا. مامانی
ا.ت. جونم
یورا. بابایی کجا میخواد بره؟
ا.ت. مسافرت
یورا. مارو میبره؟
ا.ت. نه
یورا. چرا
ا.ت. چون یک مسافرت کاریه
یورا. اما وقتی بره کی مارو میخواد ببره بیرون بعد بهمون بستنی بده؟
ا.ت. عزیزم دوباره بر میگرده(خنده)
یورا. ولی دلم براش تنگ میشه(بغض)
ا.ت. منم ولی خب باید تحمل کنیم دیگه
یورا. .....
ا.ت. یورا؟
یورا. ......
ا.ت. یورا داری گریه میکنی ؟
یورا. من بابا رو میخوامم(گریه)
ا.ت. الان بابایی سرکاره بزار بیاد خونه میبینیش دیگه
یورا. ولی من الان میخوام
ا.ت. میخوای بریم پیشش؟
یورا. ارهههههه(خر ذوق)
ا.ت. باشهه اشکاتو پاک کن بریم
یورا. هوراااا میریم بابایی جونم رو ببینیم
و.....
خونه نشسته بودیم و فیلم نگاه میکردیم
یورا. مامانی
ا.ت. جونم
یورا. بابایی کجا میخواد بره؟
ا.ت. مسافرت
یورا. مارو میبره؟
ا.ت. نه
یورا. چرا
ا.ت. چون یک مسافرت کاریه
یورا. اما وقتی بره کی مارو میخواد ببره بیرون بعد بهمون بستنی بده؟
ا.ت. عزیزم دوباره بر میگرده(خنده)
یورا. ولی دلم براش تنگ میشه(بغض)
ا.ت. منم ولی خب باید تحمل کنیم دیگه
یورا. .....
ا.ت. یورا؟
یورا. ......
ا.ت. یورا داری گریه میکنی ؟
یورا. من بابا رو میخوامم(گریه)
ا.ت. الان بابایی سرکاره بزار بیاد خونه میبینیش دیگه
یورا. ولی من الان میخوام
ا.ت. میخوای بریم پیشش؟
یورا. ارهههههه(خر ذوق)
ا.ت. باشهه اشکاتو پاک کن بریم
یورا. هوراااا میریم بابایی جونم رو ببینیم
و.....
۳.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.