ارباب مغرورمن ✨💜
اربابمغرورمن ✨💜
part5
همه رفتن و فقط منو دیانا بودیم دیانا رفت همه چیز رو اماده کرد و فقط مونده بود بچها بیان
ارسلان: دیانا
دیانا: بله
ارسلان: برو لباست رو گذاشتم رو تختت ور دار بپوش بیا پایین
دیانا: چشم
دیانا رفت و وقتی اومد پایین خیلی خوشگل شده بود ولی خب به من چه
زنگ در خورد و بچها اومدن
وایی این پسره این جا چیکار میکنه ( منظورش امیر روز هس ) از این پسره متنفرم پسره و لاشی
ارسلان: محراب ( جوری که فقط محراب بشنوه )
محراب: جان داداش
ارسلان: این پسره اینجا چیکار میکنه
محراب : نمیدونم همراه ممد اومده
ارسلان: هوفففف
همه بچه ها اومدن سر میز نشستن برای شام دیانا هم اومد نشست دیانا بین من و امیر نشست حس کردم دیانا داره اذیت میشه به دیانا گفتم بره تو آشپزخونه بعد دیانا امیر هم بلند شد رفت که یهو صدای جیغ دیانا اومد سریع رفتم تو آشپزخونه دیدم دیانا ی گوشه نشسته پاهاشو بغل کرده سریع رفتم سمت دیانا و بغلش کردم و بچها رو بیرون کردم دیانا رو گذاشتم رو تختت خودم
ارسلان: خوبی ؟
دیانا: اره ممنون
part5
همه رفتن و فقط منو دیانا بودیم دیانا رفت همه چیز رو اماده کرد و فقط مونده بود بچها بیان
ارسلان: دیانا
دیانا: بله
ارسلان: برو لباست رو گذاشتم رو تختت ور دار بپوش بیا پایین
دیانا: چشم
دیانا رفت و وقتی اومد پایین خیلی خوشگل شده بود ولی خب به من چه
زنگ در خورد و بچها اومدن
وایی این پسره این جا چیکار میکنه ( منظورش امیر روز هس ) از این پسره متنفرم پسره و لاشی
ارسلان: محراب ( جوری که فقط محراب بشنوه )
محراب: جان داداش
ارسلان: این پسره اینجا چیکار میکنه
محراب : نمیدونم همراه ممد اومده
ارسلان: هوفففف
همه بچه ها اومدن سر میز نشستن برای شام دیانا هم اومد نشست دیانا بین من و امیر نشست حس کردم دیانا داره اذیت میشه به دیانا گفتم بره تو آشپزخونه بعد دیانا امیر هم بلند شد رفت که یهو صدای جیغ دیانا اومد سریع رفتم تو آشپزخونه دیدم دیانا ی گوشه نشسته پاهاشو بغل کرده سریع رفتم سمت دیانا و بغلش کردم و بچها رو بیرون کردم دیانا رو گذاشتم رو تختت خودم
ارسلان: خوبی ؟
دیانا: اره ممنون
۱۳.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.