هرگز فراموشم نکن.پارت۵
هیما:هی هی(تکون دادن ساتورو)بیدارشو.تو چرا اینجا خوابیدی؟برو تو اتاقت.
شوکو اومدو این صحنه رو دید.داشت خندش می گرفت.رفت سمت هیما.
شوکو:به به!هیما خانم ما بیدار شدن.
ساتورو با وحشت بیدار شد.
ساتورو:بیدار شدی؟خوبه.الان بهتری؟
هیما با قیافه متعجب:بله؟بله من حالم خوبه ممنون.شما باید عضو جدید باشین.
بعد رو به شوکو:من دیگه باید برم.
رو به ساتورو:از دیدار باهاتون خوشحال شدم اقای.....
ساتورو تو شک بود.با قیافه ی مسخره ای گفت:هی چته بابا.جوک جدیده.بابا از این جوکا به ما هم یاد بده.بسه دیگه حوصله ندارم هیما.
هیما با لبخند:شوکو چان!ایشون قبلا کمدین بودن؟بامزه هستن.ولی من کار دارم.ببخشید اقای محترم من دیگه باید برم.فقط قبلش می تونم اسمتون رو بدونم؟
شوکو و ساتورو تو شک بودن.
ساتورو با لکنت :سا...سا...ساتورو گوجو
هیما:بله از دیدار باهاتون خوشحال شدم گوجو سان!
شوکو اومدو این صحنه رو دید.داشت خندش می گرفت.رفت سمت هیما.
شوکو:به به!هیما خانم ما بیدار شدن.
ساتورو با وحشت بیدار شد.
ساتورو:بیدار شدی؟خوبه.الان بهتری؟
هیما با قیافه متعجب:بله؟بله من حالم خوبه ممنون.شما باید عضو جدید باشین.
بعد رو به شوکو:من دیگه باید برم.
رو به ساتورو:از دیدار باهاتون خوشحال شدم اقای.....
ساتورو تو شک بود.با قیافه ی مسخره ای گفت:هی چته بابا.جوک جدیده.بابا از این جوکا به ما هم یاد بده.بسه دیگه حوصله ندارم هیما.
هیما با لبخند:شوکو چان!ایشون قبلا کمدین بودن؟بامزه هستن.ولی من کار دارم.ببخشید اقای محترم من دیگه باید برم.فقط قبلش می تونم اسمتون رو بدونم؟
شوکو و ساتورو تو شک بودن.
ساتورو با لکنت :سا...سا...ساتورو گوجو
هیما:بله از دیدار باهاتون خوشحال شدم گوجو سان!
۱.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.