Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁴²
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
لباسام رو دراورد، کشِ موهام رو هم از دور موهام باز کرد و موهام دور شونه هام رها شدن،زمزمه کرد:
تهیونگ: دلم واسه بوی عطرشون تنگ شده بود.
صدای دورش دوباره گوشام رو پر کرد
" به موهات چی میزنی اینقدر خوشبوان"
سرم رو تکون دادم تا صدا های گذشته از ذهنم بره بیرون و از شرم نگاهم رو پایین انداختم. ولی زمان برای من همون چند ثانیه بود، یهویی هلم داد به عقب و پخش شدم روی تخت.
لبخندی مغرورانه زد:
تهیونگ: دوباره بدستت آوردم.
اشکی از گوشه ی چشمم چکید، اگه از ترس اون فیلم و علتِ مرگ جین نبود قید خودم و درسم و این شهر رو میزدم.
تهیونگ: فکر کردی اگه با عموم ازدواج کنی همه چیز تموم میشه؟!.
چونه ام لرزید....لبخندی پیروزمندانه زد و گفت:
تهیونگ: مطمئنم عموم همین دور و براست داره هردومون رو میبینه....همیشه دلش پیشت بود....معلومه به این سادگی ازت دل نمیکنه.
با بغض گفتم:
ا/ت:حالا میفهمه اونی که تو فیلم به زنش دست درازی میکرد کیه.
پوزخندی زد و در همون حال دستش رو به طرف لباسش برد.
چشمام رو بستم، وقتی اومد روی تخت و سرش رو میون موهام و گردنم فرو برد تنم به یکباره منقبض شد و حالت تهوعی که همیشه از استشمام بوی عطرش بهم سرایت میکرد دوباره به سراغم اومد.
دوباره صداهای گذشته توی ذهنم بازتاب شدن:
" استاد....استاد لطفا ولم کنید، من به شما اعتماد کردم اومدم اینجا، شما گفتین بیام درس و باهم مرور کنیم. اگه خانوادم بفهمن منو میکُشن، لطفا استاد."
" فکر کردی وقتی میگم بیا خونم قراره باهات خاله بازی کنم، تو خودتم میدونستی برای چی اینجایی، پس بیخود نقش بازی نکن "
" واقعا نمیدونستم استاد، شما گفتین باهم درسارو مرور میکنیم، اشکالاتمو بهم می گين "
" مگه نمره نمیخوای؟مگه نمیخوای نمره برگه تو اصلاح کنم؟"
" اصلا نمره نمیخوام، اصلا نمیخوام دیگه درس بخونم. فقط بذارید برم قول میدم از فردا گورمو از این شهر و دانشگاه گم کنم. لطفا خواهش میکنم بزارید برم.."
ₚₐᵣₜ⁴²
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
لباسام رو دراورد، کشِ موهام رو هم از دور موهام باز کرد و موهام دور شونه هام رها شدن،زمزمه کرد:
تهیونگ: دلم واسه بوی عطرشون تنگ شده بود.
صدای دورش دوباره گوشام رو پر کرد
" به موهات چی میزنی اینقدر خوشبوان"
سرم رو تکون دادم تا صدا های گذشته از ذهنم بره بیرون و از شرم نگاهم رو پایین انداختم. ولی زمان برای من همون چند ثانیه بود، یهویی هلم داد به عقب و پخش شدم روی تخت.
لبخندی مغرورانه زد:
تهیونگ: دوباره بدستت آوردم.
اشکی از گوشه ی چشمم چکید، اگه از ترس اون فیلم و علتِ مرگ جین نبود قید خودم و درسم و این شهر رو میزدم.
تهیونگ: فکر کردی اگه با عموم ازدواج کنی همه چیز تموم میشه؟!.
چونه ام لرزید....لبخندی پیروزمندانه زد و گفت:
تهیونگ: مطمئنم عموم همین دور و براست داره هردومون رو میبینه....همیشه دلش پیشت بود....معلومه به این سادگی ازت دل نمیکنه.
با بغض گفتم:
ا/ت:حالا میفهمه اونی که تو فیلم به زنش دست درازی میکرد کیه.
پوزخندی زد و در همون حال دستش رو به طرف لباسش برد.
چشمام رو بستم، وقتی اومد روی تخت و سرش رو میون موهام و گردنم فرو برد تنم به یکباره منقبض شد و حالت تهوعی که همیشه از استشمام بوی عطرش بهم سرایت میکرد دوباره به سراغم اومد.
دوباره صداهای گذشته توی ذهنم بازتاب شدن:
" استاد....استاد لطفا ولم کنید، من به شما اعتماد کردم اومدم اینجا، شما گفتین بیام درس و باهم مرور کنیم. اگه خانوادم بفهمن منو میکُشن، لطفا استاد."
" فکر کردی وقتی میگم بیا خونم قراره باهات خاله بازی کنم، تو خودتم میدونستی برای چی اینجایی، پس بیخود نقش بازی نکن "
" واقعا نمیدونستم استاد، شما گفتین باهم درسارو مرور میکنیم، اشکالاتمو بهم می گين "
" مگه نمره نمیخوای؟مگه نمیخوای نمره برگه تو اصلاح کنم؟"
" اصلا نمره نمیخوام، اصلا نمیخوام دیگه درس بخونم. فقط بذارید برم قول میدم از فردا گورمو از این شهر و دانشگاه گم کنم. لطفا خواهش میکنم بزارید برم.."
۳.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.