فاقد عنوان:
در رختخوابم میغلتم ، یادداشت های خاطرهام را به هم میزنم ، اندیشه های پریشان و دیوانه مغزم را فشار میدهد . پشت سرم درد میگیرد ، تیر میکشد ، شقیقه هایم داغ شده ، به خودم میپیچم . لحاف را جلوی چشمم نگه میدارم ، فکر میکنم . خسته شدم ، خوب بود میتوانستم کاسهی سرِ خودم را باز بکنم و همهی این تودهی نرم خاکستریِ پیچ پیچ کلهی خودم را درآورده بیندازم دور .
#صادقهدایت
#صادقهدایت
۱.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.