دست نیافتنی
ماشین به باران زد که پارسا امد(بچه ها به امیر پارسا میگم پارسا)
پارسا:باران خوبی
لیانا:باراااااان
باران :باز تو.. امدی. چرا نمیری پسر..
پارسا:یکی زنگ بزنه اژانس
(بچه ها یادم نمیاد چون به سرم هم ضربه خورده بود یادم نمیاد چیزایی که خانوادم گفتن رو میگم )
پارسا باران رو برد بیمارستان و لیانا هم به خانواده باران زنگ زد خانواده باران هم امد
برش زمانی بعد از بهوش امدن باران
ویو باران
با سر درد شدیدی بیدارشدم صدای خانوادم رو میشنیدم اما نمیتونستم کسی رو صدا بزنم
که دکتر امد گفت
دکتر:تای مدتی راه رفتن براش سخته
باران:مامان(باران بزور حرف میزد)
مامان باران:جان دخترم
باران:مامان چی شده
م باران:چیزی نست دخترم
ب باران:خوبی دخترم
باران:آره
(که پارسا امد)
پارسا:خوبید خانم
ب باران:دختر تین آقا اورو اورد بیمارستان
باران:ممنون
.......
برش زمانی بعد دو هفته
لیانا:باران از پارسا خبر داری
باران:پارسا نه آقا پارسا
لیانا:اووو باران عاشق شده
باران:حرف نزن الان کلاس شروع میشه
درسا:به به باران خانم
باران:مثل این که دلت دعوا میخواد
لیانا:باران ولش کن
درسا:از اون پسر دیوونه چه خبر
باران:درست حرف بزن درسااااااا
درسا:نمیخوام
باران:دوباره پارک فلکه سوم میبینمت
درسا:باشه
برش بعد از مدرسه
باران:به به درسا باز میخواد کتک بخوره
درسا:چون اون دفعه اون پسر بود نتونستم بزنمت
باران:این دفعه هم نمیتونی
(باران و درسا هم رو میزدن و لیانا هم مثل سگ نگا میکرد که پارسا امد)
پارسا:باران باز داری دعوا میکنی(پارسا باران رو گرفت)
پارسا:مگه نگفتی دیگه دعوا نمیکنی تو قول دادی به من
باران:خوب پارسا این دعوا راه انداخت به من چه
پارسا:دختر تو آدم نمیشی برای چی باران رو میزنی
درسا:به تو چه
پارسا:به من همه چه
درسا:تو چی کارشی
پارسا:دوست پسرش
درسا و لیانا:چییییی
باران:شنیدی چی گفت
درسا: تو برو با دوست پسرت خوش باش (درسا رفت)
لیانا:از کی من غریبه شدم هان
باران:نمیدونم
لیانا:بارااااان الان از من کتک میخوری وایسا
باران:غلط کردم پا سا کمک
پارسا:😂😂 از دست شما دخترا
باران:پارساااااااااااا
پارسا :امدم لیانا کشتیش ولش کن
لینا:نه من باید اون رو بزنم
باران:غلط کردم
پارسا:لینا ولش کن اییییی(لیانا مو پارسا رو کشید😂)
باران:لینا پارسا رو ول کن
(از هم جدا شودن)
پارسا:باران نزار لیانا عصبی شه
باران:باشه
لیانا:کتک باران تموم نشده
باران:ببخشید دیگه اخه پارسا گفت به کسی نگم
لیانا :من کسی نیستم
باران:ببخشید دیگه
لیانا:باشه دیگه من میرم خونه
باران و پارسا:خدافظ
لیانا:خدافظ
پارسا:باران این دوستت همیشه همه رو میزنه
باران:آره برای همین دعوا نمیکنه چون طرف رو به مرگ هدایت میکنه حالا این کم بود زد
پارسا :باشه دیگه برو خونتون
باران:باشه
.....
دو سال بعد
بچه ها لطفا ازم حمایت کنید
راستی ی لطف کنید اسم دوتا دختر بگید برای دخترام نمیدونم چی بزارم
پارسا:باران خوبی
لیانا:باراااااان
باران :باز تو.. امدی. چرا نمیری پسر..
پارسا:یکی زنگ بزنه اژانس
(بچه ها یادم نمیاد چون به سرم هم ضربه خورده بود یادم نمیاد چیزایی که خانوادم گفتن رو میگم )
پارسا باران رو برد بیمارستان و لیانا هم به خانواده باران زنگ زد خانواده باران هم امد
برش زمانی بعد از بهوش امدن باران
ویو باران
با سر درد شدیدی بیدارشدم صدای خانوادم رو میشنیدم اما نمیتونستم کسی رو صدا بزنم
که دکتر امد گفت
دکتر:تای مدتی راه رفتن براش سخته
باران:مامان(باران بزور حرف میزد)
مامان باران:جان دخترم
باران:مامان چی شده
م باران:چیزی نست دخترم
ب باران:خوبی دخترم
باران:آره
(که پارسا امد)
پارسا:خوبید خانم
ب باران:دختر تین آقا اورو اورد بیمارستان
باران:ممنون
.......
برش زمانی بعد دو هفته
لیانا:باران از پارسا خبر داری
باران:پارسا نه آقا پارسا
لیانا:اووو باران عاشق شده
باران:حرف نزن الان کلاس شروع میشه
درسا:به به باران خانم
باران:مثل این که دلت دعوا میخواد
لیانا:باران ولش کن
درسا:از اون پسر دیوونه چه خبر
باران:درست حرف بزن درسااااااا
درسا:نمیخوام
باران:دوباره پارک فلکه سوم میبینمت
درسا:باشه
برش بعد از مدرسه
باران:به به درسا باز میخواد کتک بخوره
درسا:چون اون دفعه اون پسر بود نتونستم بزنمت
باران:این دفعه هم نمیتونی
(باران و درسا هم رو میزدن و لیانا هم مثل سگ نگا میکرد که پارسا امد)
پارسا:باران باز داری دعوا میکنی(پارسا باران رو گرفت)
پارسا:مگه نگفتی دیگه دعوا نمیکنی تو قول دادی به من
باران:خوب پارسا این دعوا راه انداخت به من چه
پارسا:دختر تو آدم نمیشی برای چی باران رو میزنی
درسا:به تو چه
پارسا:به من همه چه
درسا:تو چی کارشی
پارسا:دوست پسرش
درسا و لیانا:چییییی
باران:شنیدی چی گفت
درسا: تو برو با دوست پسرت خوش باش (درسا رفت)
لیانا:از کی من غریبه شدم هان
باران:نمیدونم
لیانا:بارااااان الان از من کتک میخوری وایسا
باران:غلط کردم پا سا کمک
پارسا:😂😂 از دست شما دخترا
باران:پارساااااااااااا
پارسا :امدم لیانا کشتیش ولش کن
لینا:نه من باید اون رو بزنم
باران:غلط کردم
پارسا:لینا ولش کن اییییی(لیانا مو پارسا رو کشید😂)
باران:لینا پارسا رو ول کن
(از هم جدا شودن)
پارسا:باران نزار لیانا عصبی شه
باران:باشه
لیانا:کتک باران تموم نشده
باران:ببخشید دیگه اخه پارسا گفت به کسی نگم
لیانا :من کسی نیستم
باران:ببخشید دیگه
لیانا:باشه دیگه من میرم خونه
باران و پارسا:خدافظ
لیانا:خدافظ
پارسا:باران این دوستت همیشه همه رو میزنه
باران:آره برای همین دعوا نمیکنه چون طرف رو به مرگ هدایت میکنه حالا این کم بود زد
پارسا :باشه دیگه برو خونتون
باران:باشه
.....
دو سال بعد
بچه ها لطفا ازم حمایت کنید
راستی ی لطف کنید اسم دوتا دختر بگید برای دخترام نمیدونم چی بزارم
۶.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.