Paris
Paris
p1
ویو هانا: سلام من کیم هانا هستم.
من در حال حاظر ۱۷سالمه من آرزوی رفتن به دانشگاه موسیقی رو دارم و میخوام با بورسیه به یکی از دانشگاه های پاریس برم.
محل سکونت:کره جنوبی
ویو میا :
سلام من جئون میا هستم من و هانا تو آینده قراره دوست های صمیمی باشیم
محل سکونت: پاریس 🎻
ویو تهیونگ:
سلام من کیم تهیونگ هستم من در آینده کسی میشم قلب هانا رو لمس میکنه
محل سکونت:پاریس 🎻
پارک سانگ هیون:
سلام من پارک سانگ هیون هستم کسی که در آخر این داستان هانا رو متوجه واقعیت های زندگیش میکنم
محل سکونت:ثبت نشده📌ویو هانا:
از خواب پاشدم رفتم دستشویی فکر کنم ۱۰بار به صورتم آب زدم که خوایم بپره
رفتم پای آیپدم که ببینم تو این دنیا چه خبره که مامانم اومد تو اتاقم
مامان هانا:دختر بیا یه صبحونه ای بخور هی سرت تو این گوشی وا مونده هست
هانا:مامان جون گوشی نه آیپد
مادر هانا:هرچی بیا پایین صبحونه بخور بعد
هانا : باشه بابا مامان
بعد صبحونه
هانا : مامان من دارم میرم بیرون باشه
مادر هانا:کجا!
هانا:مامان با بچه ها قراره درس بخونیم
مادر هانا:باشه باشه برو
تو کافه
فیلکس:اوو ببین کی امده
لیانا:اونم با ۸ دقیقه تاخیر
هانا:اه لیانا ۸ دقیقه دیر کردم خوب چی میشه اخه
لیانا : ای بابا با تو هم شوخی نمیشه کرد ها
هانا:نه آخه بچه ام
لیانا:آخی مامان قربونت بره
فیلکس:🤦🏻♀️😐
لیانا و هانا:چیه !!
فیلکس :هیچی هیچی به قربونت صدقه هاتون برسین خودم ۲۰میگیرم
هانا :اره جون عمت امتحان هفته قبل رو نرسونده بودم افتاده بودی کلا
(بعد از کمی کل کل و کمی درس خوندن)
لیانا :میگم هانا جواب اون درخواست دانشگاهت رو ندادن
هانا:نه گفتن باید دبیرستان رو تموم کنم بعد
فیلکس :مشکلی نیست فقط۵ماه باید صبر کنی
هانا:اره
لیانا:بچم میره موزیسین میشه اییی قربونش برم
فیلکس:نه نه قراره خواننده بشه بچم
لیانا:یه لحظه اون دهنت رو ببند
فیلکس:نمیبندم
هانا:یادتون میاد گفتم میخوام برم سینما منصرف شدم شما خودتون به صورت زنده بخش میشین لازم نیس پولمم هدر بدم
لیانا:میبینی فیلیکس به بچه ادب یاد ندادی داره به مامانش بی احترامی میکنه
فیلکس :من چیکار کنم بچه کل هفته کنار تو بود
لیانا:فیلکس حرف زیاد بزنی طلاقت میدم ها
هانا:😐😐😐😐😐 فاخ
لیانا: ای وای بچم از دست رفت خدا از دست رفت
هانا :لیانا احساس نمیکنی زیادی تو نقشت فرو رفتی
لیانا:اره انگار
خونه:
هانا : سلام بابا
پدر هانا: سلام دخترم روزت چطور گذشت
هانا:خوب بود
پدر هانا: به چیزی دخترم میخوام از الان بفرستم فرانسه سال آخر دبیرستان رو هم اونجا میخونی بعد میری دانشگاه
هانا: واقعا ممنون بابا
پدر هانا: خواهش میکنم پروازت واسه هفته بعد یکشنبه هست
هانا: باشه ممنون
p1
ویو هانا: سلام من کیم هانا هستم.
من در حال حاظر ۱۷سالمه من آرزوی رفتن به دانشگاه موسیقی رو دارم و میخوام با بورسیه به یکی از دانشگاه های پاریس برم.
محل سکونت:کره جنوبی
ویو میا :
سلام من جئون میا هستم من و هانا تو آینده قراره دوست های صمیمی باشیم
محل سکونت: پاریس 🎻
ویو تهیونگ:
سلام من کیم تهیونگ هستم من در آینده کسی میشم قلب هانا رو لمس میکنه
محل سکونت:پاریس 🎻
پارک سانگ هیون:
سلام من پارک سانگ هیون هستم کسی که در آخر این داستان هانا رو متوجه واقعیت های زندگیش میکنم
محل سکونت:ثبت نشده📌ویو هانا:
از خواب پاشدم رفتم دستشویی فکر کنم ۱۰بار به صورتم آب زدم که خوایم بپره
رفتم پای آیپدم که ببینم تو این دنیا چه خبره که مامانم اومد تو اتاقم
مامان هانا:دختر بیا یه صبحونه ای بخور هی سرت تو این گوشی وا مونده هست
هانا:مامان جون گوشی نه آیپد
مادر هانا:هرچی بیا پایین صبحونه بخور بعد
هانا : باشه بابا مامان
بعد صبحونه
هانا : مامان من دارم میرم بیرون باشه
مادر هانا:کجا!
هانا:مامان با بچه ها قراره درس بخونیم
مادر هانا:باشه باشه برو
تو کافه
فیلکس:اوو ببین کی امده
لیانا:اونم با ۸ دقیقه تاخیر
هانا:اه لیانا ۸ دقیقه دیر کردم خوب چی میشه اخه
لیانا : ای بابا با تو هم شوخی نمیشه کرد ها
هانا:نه آخه بچه ام
لیانا:آخی مامان قربونت بره
فیلکس:🤦🏻♀️😐
لیانا و هانا:چیه !!
فیلکس :هیچی هیچی به قربونت صدقه هاتون برسین خودم ۲۰میگیرم
هانا :اره جون عمت امتحان هفته قبل رو نرسونده بودم افتاده بودی کلا
(بعد از کمی کل کل و کمی درس خوندن)
لیانا :میگم هانا جواب اون درخواست دانشگاهت رو ندادن
هانا:نه گفتن باید دبیرستان رو تموم کنم بعد
فیلکس :مشکلی نیست فقط۵ماه باید صبر کنی
هانا:اره
لیانا:بچم میره موزیسین میشه اییی قربونش برم
فیلکس:نه نه قراره خواننده بشه بچم
لیانا:یه لحظه اون دهنت رو ببند
فیلکس:نمیبندم
هانا:یادتون میاد گفتم میخوام برم سینما منصرف شدم شما خودتون به صورت زنده بخش میشین لازم نیس پولمم هدر بدم
لیانا:میبینی فیلیکس به بچه ادب یاد ندادی داره به مامانش بی احترامی میکنه
فیلکس :من چیکار کنم بچه کل هفته کنار تو بود
لیانا:فیلکس حرف زیاد بزنی طلاقت میدم ها
هانا:😐😐😐😐😐 فاخ
لیانا: ای وای بچم از دست رفت خدا از دست رفت
هانا :لیانا احساس نمیکنی زیادی تو نقشت فرو رفتی
لیانا:اره انگار
خونه:
هانا : سلام بابا
پدر هانا: سلام دخترم روزت چطور گذشت
هانا:خوب بود
پدر هانا: به چیزی دخترم میخوام از الان بفرستم فرانسه سال آخر دبیرستان رو هم اونجا میخونی بعد میری دانشگاه
هانا: واقعا ممنون بابا
پدر هانا: خواهش میکنم پروازت واسه هفته بعد یکشنبه هست
هانا: باشه ممنون
۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.