فرشته ی نگهبان من...☆
#فرشته_نگهبان_من
#part2
"ویو شوگا"
کنارش نشسته بودم روی زمین...مامانش رفته بود که خیر سرش با تلفن حرف بزنه
که یهو ات زد زیر گریه
شوگا:ای خدااااا دوباره شروع شد
دستم و گذاشتم روی گوشم تا صدای عر زدناش و نشنوم
مامان ات:اووو خدااا....چیشده ات چرا گریه میکنی؟؟؟
اهههههههه چقدر لوس صحبت میکنهههههه
خب مگه اون نره خر میتونه حرف بزنهههه
مامان ات:نکنه دلت درد میکنه؟
ات بیشتر گریه اش گرفت و ایندفعه داشت جیغ میزد
یکم رفتم نزدیک و بوش کردم...ایییییییی....پوفففف....چه بو گندی میدههههه....
مامان ات:اهاااا پس غذا میخوای
ات دیگه کم کم داشت خود زنی میکرد
شوگا:اخه احمقققق تو چرا هیچی حالیت نیست!!!!مثلا مامانشی....خب دو دقیقه بوش کن تا سلول هات و از دست بدی بعدش بفهمی این بچه بوگندوت چشه.....هوفففففف.....
مامان ات:اهااا پس جاتو کثیف کردی....نگران نباش الان مامانی عوضت میکنه
جرررررر این چرا اینجوری حرف میزنه خووووووو.....بلاخره بعد صد سال فهمیدی این بچه چشه؟؟؟؟
من فرشته ی نگهبانش بودم و بیشتر از دو یا سه متر نمیتونستم ازش دور باشم....برای همین مجبور شدم باهاشون تا توی اتاق برم!!!
#part2
"ویو شوگا"
کنارش نشسته بودم روی زمین...مامانش رفته بود که خیر سرش با تلفن حرف بزنه
که یهو ات زد زیر گریه
شوگا:ای خدااااا دوباره شروع شد
دستم و گذاشتم روی گوشم تا صدای عر زدناش و نشنوم
مامان ات:اووو خدااا....چیشده ات چرا گریه میکنی؟؟؟
اهههههههه چقدر لوس صحبت میکنهههههه
خب مگه اون نره خر میتونه حرف بزنهههه
مامان ات:نکنه دلت درد میکنه؟
ات بیشتر گریه اش گرفت و ایندفعه داشت جیغ میزد
یکم رفتم نزدیک و بوش کردم...ایییییییی....پوفففف....چه بو گندی میدههههه....
مامان ات:اهاااا پس غذا میخوای
ات دیگه کم کم داشت خود زنی میکرد
شوگا:اخه احمقققق تو چرا هیچی حالیت نیست!!!!مثلا مامانشی....خب دو دقیقه بوش کن تا سلول هات و از دست بدی بعدش بفهمی این بچه بوگندوت چشه.....هوفففففف.....
مامان ات:اهااا پس جاتو کثیف کردی....نگران نباش الان مامانی عوضت میکنه
جرررررر این چرا اینجوری حرف میزنه خووووووو.....بلاخره بعد صد سال فهمیدی این بچه چشه؟؟؟؟
من فرشته ی نگهبانش بودم و بیشتر از دو یا سه متر نمیتونستم ازش دور باشم....برای همین مجبور شدم باهاشون تا توی اتاق برم!!!
۷.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.