*my mafia friend*PT55
*پرش زمانی شب*
نامجون وسایلش رو گذاشت دم در.به گلدوناش اب دادو کلیداشو برداشت چراغارو خواموش کردو وسایلش رو برداشتو رفت توی راه رو.درو قفل کردو رفت بیرون که دید ماشینی که گرفتهوایساده رفتو وسایلش رو گذاشت توی ماشینو ادرس خونه ی جین رو داد.حدود نیم ساعت که گذشت رسیدو از ماشین پیاده شدو کرایه رو حساب کرد و وسایلشو از صندوق عقب برداشتو جلوی در خونه ی جین هیونگ وایسادو زنگ درو زدو درو براش باز کردو وارد شد وسایلش رو بردو گذاشت توی راه رو
%اووو چه عجب اومدی
=(خنده)
جین نامجون رو دعوت کرد تو.نامجون نشست روی مبل که جین گفت
%یکم صبرکن الان میام...
جین رفت توی اشپزخونه و یه لیوان ابخوردو رفت پیش نامجونو بالای سرش وایساد.نامجون سرش ر اورد بالا که با جین مواجه شد
=عه...
جین بدون مکسی بوسه ی سطحی روی لبای نامجون گذاشتو راهشو ادامه داد و گفت
%من بردم
نامجون که داشت از خجالت اب میشد گفت
=باشه...تلافی میکنم...
جین چمدونو کولش رو از توی اتاق اوردو گذاشت دم درو گفت
%خب...باید به کوکی زنگ بزنم
=اهان...بابت جنسا؟؟
%هوم
جین مبایلشو برداشتو به کوک زنگ زدو بعد چندتا بوق جواب داد
-بله؟؟
%کوک بابت جنسا...
-هیونگ.من که نمیتونم برم اما تهیونگ وجیمین هیونگ رفتن...
%تو چرا؟؟
-چاقو خوردم
%هنن؟
-خانم گامری سکته ی مغزی کرد رفتم خونش تا با بچه هاشحرف بزنم که از دست پدرشون چاقو خورم
%اهان.الان بهتری؟؟درد نداری که؟
-دردو که همه دارن.اما فعلا اوکیم
جیمینو تهیونگ رفته بودن انبارو منتظر سوک گیونگ بودن.
^هوسوک هیونگ بهتره؟؟
#ببین...خبب....ایست قلبی کردو احیاش کردن و الان ت کماعه
^جانم...مگه بهوش نیومده بود؟؟
#دیگه...
سوک گیونگ:هاییی؟؟
^سلاممم
جیمینو تهیونگ به کمک سسوک گیونگ جنسارو گذاشتن توی ون.
سوک گیونگ:به احتمال زیاد تا دو هفته دیگه میرسه
^#اوکی.به جین میگیم
سوک گیونگ:فغلااا
سوک گیونگ سوار ماشینش شدو رفت.موندن تهیونگو جیمین
^خببب...دیگه چخبر هیونگ؟؟
#هیچی...
^عاشق شدی؟؟نگران چیزی هستی؟؟
#چی نه اصن معلومه چی میگی؟؟
^هرموقع که استرس میگیری یا ناراحتی یا یه شوک بزرگی بهت وارد میشه چشمات نشون میدن جیمینیی...چشمامون دریچه ی روحمونن...تازه لحن حرف زدنت هم شبیه هوسوک هیونگ شده
#اه.تهیونگا...چطور اینقدر خوب میفهمی؟؟؟
^حالا دیگه:)
#بشین
هردوشون روی زمین انبار نشستن جیمین سرش رو گذاشت روی شونه ی تهیونگو نفسشو بیرن داد
#خب...من عاشق هوسوک هیونگ شدم
^عااا...پس بگو چرا این چندوقت اینقدرر...عوض شدی.رسما داشتی شبیهش میشدی.رفتارت.خنده هات.مدل حرف زدنت...
#چرا؟؟اینقدر میگی بهش شبیه شدم؟؟
^یه افسانه هست که میگه ادما وقتی کسیو خیلی دوست داشته باشن کم کم شبیهش میشن
جیمینخنده ای کردو پاکت سیگارو فندکش رو از جیبش خارج کردو یه سیگار برداشتو بعدشم به تهیونگ تعارف کرد.تهیونگ هم یه سیگار برداشتو روشنش کردن...هردو باهم سیگار میکشیدنو حرف میزدن اونقدری زمان از دستشوندر رفته بود...
.
.
.
بهش عشق بورزین:)میدونم این پارت چرت شد...
نامجون وسایلش رو گذاشت دم در.به گلدوناش اب دادو کلیداشو برداشت چراغارو خواموش کردو وسایلش رو برداشتو رفت توی راه رو.درو قفل کردو رفت بیرون که دید ماشینی که گرفتهوایساده رفتو وسایلش رو گذاشت توی ماشینو ادرس خونه ی جین رو داد.حدود نیم ساعت که گذشت رسیدو از ماشین پیاده شدو کرایه رو حساب کرد و وسایلشو از صندوق عقب برداشتو جلوی در خونه ی جین هیونگ وایسادو زنگ درو زدو درو براش باز کردو وارد شد وسایلش رو بردو گذاشت توی راه رو
%اووو چه عجب اومدی
=(خنده)
جین نامجون رو دعوت کرد تو.نامجون نشست روی مبل که جین گفت
%یکم صبرکن الان میام...
جین رفت توی اشپزخونه و یه لیوان ابخوردو رفت پیش نامجونو بالای سرش وایساد.نامجون سرش ر اورد بالا که با جین مواجه شد
=عه...
جین بدون مکسی بوسه ی سطحی روی لبای نامجون گذاشتو راهشو ادامه داد و گفت
%من بردم
نامجون که داشت از خجالت اب میشد گفت
=باشه...تلافی میکنم...
جین چمدونو کولش رو از توی اتاق اوردو گذاشت دم درو گفت
%خب...باید به کوکی زنگ بزنم
=اهان...بابت جنسا؟؟
%هوم
جین مبایلشو برداشتو به کوک زنگ زدو بعد چندتا بوق جواب داد
-بله؟؟
%کوک بابت جنسا...
-هیونگ.من که نمیتونم برم اما تهیونگ وجیمین هیونگ رفتن...
%تو چرا؟؟
-چاقو خوردم
%هنن؟
-خانم گامری سکته ی مغزی کرد رفتم خونش تا با بچه هاشحرف بزنم که از دست پدرشون چاقو خورم
%اهان.الان بهتری؟؟درد نداری که؟
-دردو که همه دارن.اما فعلا اوکیم
جیمینو تهیونگ رفته بودن انبارو منتظر سوک گیونگ بودن.
^هوسوک هیونگ بهتره؟؟
#ببین...خبب....ایست قلبی کردو احیاش کردن و الان ت کماعه
^جانم...مگه بهوش نیومده بود؟؟
#دیگه...
سوک گیونگ:هاییی؟؟
^سلاممم
جیمینو تهیونگ به کمک سسوک گیونگ جنسارو گذاشتن توی ون.
سوک گیونگ:به احتمال زیاد تا دو هفته دیگه میرسه
^#اوکی.به جین میگیم
سوک گیونگ:فغلااا
سوک گیونگ سوار ماشینش شدو رفت.موندن تهیونگو جیمین
^خببب...دیگه چخبر هیونگ؟؟
#هیچی...
^عاشق شدی؟؟نگران چیزی هستی؟؟
#چی نه اصن معلومه چی میگی؟؟
^هرموقع که استرس میگیری یا ناراحتی یا یه شوک بزرگی بهت وارد میشه چشمات نشون میدن جیمینیی...چشمامون دریچه ی روحمونن...تازه لحن حرف زدنت هم شبیه هوسوک هیونگ شده
#اه.تهیونگا...چطور اینقدر خوب میفهمی؟؟؟
^حالا دیگه:)
#بشین
هردوشون روی زمین انبار نشستن جیمین سرش رو گذاشت روی شونه ی تهیونگو نفسشو بیرن داد
#خب...من عاشق هوسوک هیونگ شدم
^عااا...پس بگو چرا این چندوقت اینقدرر...عوض شدی.رسما داشتی شبیهش میشدی.رفتارت.خنده هات.مدل حرف زدنت...
#چرا؟؟اینقدر میگی بهش شبیه شدم؟؟
^یه افسانه هست که میگه ادما وقتی کسیو خیلی دوست داشته باشن کم کم شبیهش میشن
جیمینخنده ای کردو پاکت سیگارو فندکش رو از جیبش خارج کردو یه سیگار برداشتو بعدشم به تهیونگ تعارف کرد.تهیونگ هم یه سیگار برداشتو روشنش کردن...هردو باهم سیگار میکشیدنو حرف میزدن اونقدری زمان از دستشوندر رفته بود...
.
.
.
بهش عشق بورزین:)میدونم این پارت چرت شد...
۳.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.