پارت«⁴
پارت«⁴
فیک«ازدواج اجباری؟»
""""""""""""""""""""""""""""""""
که در باز شد و جونگهو اومد داخل
با اعصبانیت کامل گفت
#تو اینجا چه غلطی میکنی؟(عصبی)
_اومدم فقط یکم نگاش کنم(کوکه هااا نه بورام)
#تو غلط اضافه کردی بیا بیرون کارت دارم بدو(عصبی)
_نمیام تو کی که به حرف تو گوش بدم(جدی)
#جونگ کوک گفتم بیا اعصاب منو بهم نریز(داد)
_داد نزن الان بیدار میشه، برو الان میام
#باشه
جونگهو رفتم بیرون منم رفتم جلوی اینه لباسامو مرتب کردم اومدم بیرون(زد حال خوردی نه؟😐 خب به من چه برو)
_چیه؟
#ازش فاصله بگیر اون دوست پسر داره(داد)
_دوست پسر بابا من از زمانی که عاشقش شدم پیگیرش بودم!!
دوست پسر کجاش بود؟، اگه داشتم تا الان کشته بودمش!(جدی)
#دوباره میگم ازش فاصله بگیر تو مافیایی حتی مامان باباتم نمیفهمن
کوک بیخیال، نمیخوام خواهرم با یه مافیا قرار بزاره(داد)(شاید در تعجب باشین که خانواده بیدار نمیشن؟! نچ نچ خانواده بیدار نمیشن چون عمارت چهار طبقه هستش و مامان باباتشون و خواهر کوک پایین خوابن برای همین صدا نمیرسه مگر اینکه دیگه عربده بکشن🔪🚬😂)
_تو از کجا میفهمی؟، سوهو بهت گفته؟(سوهو دوست جونگهو که مافیاست)
#سوهو گفته باشـــــــــ، اوه بورام ایمجا چیکار میکنی؟
+با دادایی که شما زدیدن بیدار شدم،
ویو بورام«با صدای داد از خواب نازم پریدم رفتم بیرون دیدم کوک و جونگهو دارن دلت دعوا میکنن
جونگهو داشت حرفشو میزد تا منو دید بیخیال شد
+حالا دشتین میگفتین چی شده؟
#بورام برو بخواب تو کاری نداشته باش(جدی)
+یعنی چییییی میدونی چی میگی؟؟؟
قهر کردی بعد داری اینجا واسه من داداش بازی در میارییی(منحرفم خودتونین)
که جونگهو یه چک زد توی صورتم
#بورام گفتم خفه شو و برو توی اتاقت(داد)
+واقعا برات متاسفمممم(گریه)
رفتم داخل اتاقم سریع کتم و گوشیمو برداستم و از عمارت زدم بیرون سوار موطورم شدم و سمت ساحل حرکت کردم جایی که همیشه ارومم میکردم
.
.
.
از موطورم پیاده شدم و کلاه کاسکتمو گذاشتم روی موطور و و سمت شنای ساحل حرکت کردم کفشامو در اوردم و روی شنا حرکت کردم بهم ارامش ایرپادمو در اوردم و اهنگ Get you the moon بخش کردم و نشستم روی شنای ساحل
و چشامو بستم
.
.
.
ویو کوک«به جین هیونگ(گایز اینجا اعضاهم جزوی از باند کوک هستن که الان میگم چیکارن:
نامجون:دکتر
جین:هکر
یونگی:دست راستش
هوسوک:بادیگاردش🙂
جیمین:جاسوس
تهیونگ:دستیارش
خب اینم از کاراشون)
گفتم که رد بورامو بزنه ببینه کجان که بعد که گوشیم زنگ خورد جین بود
.
.
.
مکالمشون«
جین:پیداش کردم
کوک: بعد از سال هاااا، حالا کجاست؟
جین: ساحل، ساحلِ............
کوک: مرسی هیونگ
جین: خواهش ، حالا برو به عشقت برس🙂
کوک: باشه بای:) »
پایان مکالمه
.
.
.
خب بای تا فردا میدونم که ولی خب:)
فیک«ازدواج اجباری؟»
""""""""""""""""""""""""""""""""
که در باز شد و جونگهو اومد داخل
با اعصبانیت کامل گفت
#تو اینجا چه غلطی میکنی؟(عصبی)
_اومدم فقط یکم نگاش کنم(کوکه هااا نه بورام)
#تو غلط اضافه کردی بیا بیرون کارت دارم بدو(عصبی)
_نمیام تو کی که به حرف تو گوش بدم(جدی)
#جونگ کوک گفتم بیا اعصاب منو بهم نریز(داد)
_داد نزن الان بیدار میشه، برو الان میام
#باشه
جونگهو رفتم بیرون منم رفتم جلوی اینه لباسامو مرتب کردم اومدم بیرون(زد حال خوردی نه؟😐 خب به من چه برو)
_چیه؟
#ازش فاصله بگیر اون دوست پسر داره(داد)
_دوست پسر بابا من از زمانی که عاشقش شدم پیگیرش بودم!!
دوست پسر کجاش بود؟، اگه داشتم تا الان کشته بودمش!(جدی)
#دوباره میگم ازش فاصله بگیر تو مافیایی حتی مامان باباتم نمیفهمن
کوک بیخیال، نمیخوام خواهرم با یه مافیا قرار بزاره(داد)(شاید در تعجب باشین که خانواده بیدار نمیشن؟! نچ نچ خانواده بیدار نمیشن چون عمارت چهار طبقه هستش و مامان باباتشون و خواهر کوک پایین خوابن برای همین صدا نمیرسه مگر اینکه دیگه عربده بکشن🔪🚬😂)
_تو از کجا میفهمی؟، سوهو بهت گفته؟(سوهو دوست جونگهو که مافیاست)
#سوهو گفته باشـــــــــ، اوه بورام ایمجا چیکار میکنی؟
+با دادایی که شما زدیدن بیدار شدم،
ویو بورام«با صدای داد از خواب نازم پریدم رفتم بیرون دیدم کوک و جونگهو دارن دلت دعوا میکنن
جونگهو داشت حرفشو میزد تا منو دید بیخیال شد
+حالا دشتین میگفتین چی شده؟
#بورام برو بخواب تو کاری نداشته باش(جدی)
+یعنی چییییی میدونی چی میگی؟؟؟
قهر کردی بعد داری اینجا واسه من داداش بازی در میارییی(منحرفم خودتونین)
که جونگهو یه چک زد توی صورتم
#بورام گفتم خفه شو و برو توی اتاقت(داد)
+واقعا برات متاسفمممم(گریه)
رفتم داخل اتاقم سریع کتم و گوشیمو برداستم و از عمارت زدم بیرون سوار موطورم شدم و سمت ساحل حرکت کردم جایی که همیشه ارومم میکردم
.
.
.
از موطورم پیاده شدم و کلاه کاسکتمو گذاشتم روی موطور و و سمت شنای ساحل حرکت کردم کفشامو در اوردم و روی شنا حرکت کردم بهم ارامش ایرپادمو در اوردم و اهنگ Get you the moon بخش کردم و نشستم روی شنای ساحل
و چشامو بستم
.
.
.
ویو کوک«به جین هیونگ(گایز اینجا اعضاهم جزوی از باند کوک هستن که الان میگم چیکارن:
نامجون:دکتر
جین:هکر
یونگی:دست راستش
هوسوک:بادیگاردش🙂
جیمین:جاسوس
تهیونگ:دستیارش
خب اینم از کاراشون)
گفتم که رد بورامو بزنه ببینه کجان که بعد که گوشیم زنگ خورد جین بود
.
.
.
مکالمشون«
جین:پیداش کردم
کوک: بعد از سال هاااا، حالا کجاست؟
جین: ساحل، ساحلِ............
کوک: مرسی هیونگ
جین: خواهش ، حالا برو به عشقت برس🙂
کوک: باشه بای:) »
پایان مکالمه
.
.
.
خب بای تا فردا میدونم که ولی خب:)
۱۴.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.