pov: تهیونگ شوهر مافیات🖤
_هوف مردمم، بعد از درست کردن بیم باپ و بولگوگی
خونه رو جارو و گرد گیری کردم یه تغییر دکوراسیون هم دادم و رفتم تا کتاب بخونم تا وقتی که ته برگرده
یه نگاهی به کتابخونه انداختم،<نجات تایتانیک> کتابی که نویسنده اش کریستین فِره فلوری و درباره دختری به اسم «جولیا فاچینی» که نجات یافتگان تایتانیک رو به کشتی خودشون<کارپاتیا> میارن ، همینجوری داشتم کتابمو میخوندم که دلم یهو قر زد، و فهمیدم گشنمه✓ رفتم برای خودم ایس امریکانو درست کردم و یه موچی از یخچال برداشتم و همینجوری خوردم، ظرف هارو شستم و نشستم رو تاج مبل تا وقتی صدای در اومد، فاک تهیونگ رسید سریع اومد و کتشو در اورد، وپشمام ریخت و ترسیدم اومد سمتم خیلی کم کم رفتم عقب تا وقتی که افتادم روی سطح مبلا پاهامو گرفت و انداخت پشت کمرش چون خیلی ریزه میزه بودم راحت بلندم کرد و رفت سمت اتاق
[بقیش اسمات، بیاین پی بهتون بدم]
خونه رو جارو و گرد گیری کردم یه تغییر دکوراسیون هم دادم و رفتم تا کتاب بخونم تا وقتی که ته برگرده
یه نگاهی به کتابخونه انداختم،<نجات تایتانیک> کتابی که نویسنده اش کریستین فِره فلوری و درباره دختری به اسم «جولیا فاچینی» که نجات یافتگان تایتانیک رو به کشتی خودشون<کارپاتیا> میارن ، همینجوری داشتم کتابمو میخوندم که دلم یهو قر زد، و فهمیدم گشنمه✓ رفتم برای خودم ایس امریکانو درست کردم و یه موچی از یخچال برداشتم و همینجوری خوردم، ظرف هارو شستم و نشستم رو تاج مبل تا وقتی صدای در اومد، فاک تهیونگ رسید سریع اومد و کتشو در اورد، وپشمام ریخت و ترسیدم اومد سمتم خیلی کم کم رفتم عقب تا وقتی که افتادم روی سطح مبلا پاهامو گرفت و انداخت پشت کمرش چون خیلی ریزه میزه بودم راحت بلندم کرد و رفت سمت اتاق
[بقیش اسمات، بیاین پی بهتون بدم]
۲.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.