من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#پارت_3
کوک رو تخت منتظرم نشسته بود و بهم نگاهی کرد و گفت بدو بیا پیش ددی ک خیلی میارن دارم بیبی کوچولوی من .
ا.ت : چی ؟! منظورت چیه ؟
ا.ت تو ذهنش : من میترسم ! یعنی میخواد چه کار باهام کنه ؟! چرا اینجوری صدام میکنه ؟! نه کیم ا.ت چیزی نیست .به خودت بیا دختر عههه !
کوک : ببخشید منظور بدی نداشتم فقط میخواستم باهات کمی حرف بزنم همین :) ( کوک توی مغزش : اتفاقا کارت دارم اونم چ کاری بیبی کوچولوی من . )
ا.ت : عااااا . اوم ی کوک اومدم . ( ا.ت توی مغزش : اخیششش خیالم راحت شددد * نفس عمیق در درون بدن خودش کشید * )
رفت و روی تخت کنار کوک نشست ولی با کمی فاصله ک کوک رفت نزدیک ا.ت ولی باز ا.ت فاصله گرفت و دوباره کوک ب ا.ت نزدیک شد و دوباره ا.ت فاصله گرفت و این کار تا 5 مین ادامه داشت .
ک کوک یکدفعه با صدای نسبتا بلند گفت : اه... ی جا بشین دیگه کیم ا.ت (با تاکید زیادد)
چرا هر دقیقه اینور و اونور میری ؟ کوک دوباره نزدیک ا.ت شد و ا.ت خواست بلند شه و دوباره بله اونور تر از کوک بشینه ک کوک ...
#پارت_3
کوک رو تخت منتظرم نشسته بود و بهم نگاهی کرد و گفت بدو بیا پیش ددی ک خیلی میارن دارم بیبی کوچولوی من .
ا.ت : چی ؟! منظورت چیه ؟
ا.ت تو ذهنش : من میترسم ! یعنی میخواد چه کار باهام کنه ؟! چرا اینجوری صدام میکنه ؟! نه کیم ا.ت چیزی نیست .به خودت بیا دختر عههه !
کوک : ببخشید منظور بدی نداشتم فقط میخواستم باهات کمی حرف بزنم همین :) ( کوک توی مغزش : اتفاقا کارت دارم اونم چ کاری بیبی کوچولوی من . )
ا.ت : عااااا . اوم ی کوک اومدم . ( ا.ت توی مغزش : اخیششش خیالم راحت شددد * نفس عمیق در درون بدن خودش کشید * )
رفت و روی تخت کنار کوک نشست ولی با کمی فاصله ک کوک رفت نزدیک ا.ت ولی باز ا.ت فاصله گرفت و دوباره کوک ب ا.ت نزدیک شد و دوباره ا.ت فاصله گرفت و این کار تا 5 مین ادامه داشت .
ک کوک یکدفعه با صدای نسبتا بلند گفت : اه... ی جا بشین دیگه کیم ا.ت (با تاکید زیادد)
چرا هر دقیقه اینور و اونور میری ؟ کوک دوباره نزدیک ا.ت شد و ا.ت خواست بلند شه و دوباره بله اونور تر از کوک بشینه ک کوک ...
۴.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.