کاش...👌❤🍀
#کاش_اهل_میمند_بودیم...
در سحرگاهی تاریک می زدیم به دل #باغ کوچکمان...
بعد تند تند #غنچه های آفتاب نخورده #محمدی را می ریختیم پر شال کمرمان...
تو #مست می شدی از عطر گلاب خام و بلند بلند #شعر می خواندی...
🌹و من ریز و نخودی #میخندیدم...
کاش اهل میمند بودیم...
#خورشید که طلوع می کرد سرتاپایمان بوی گل گرفته بود...
می نشستیم کنار #جوی آب و تو تیغ های ریز گل ها
را با #ناخنت از پوست دستم بیرون می کشیدی...
و من هر بار میان تیزی #جگرسوز بیرون کشیدن تیغ ها،
#محو مهربانی انگشت های آفتاب سوخته ات میشدم
و ریز و #نخودی می خندیدم تا دلت برایم نسوزد...
بعد #سفره نانمان را می گشودیم
و لقمه لقمه نان و #چای گل می خوردیم.....
غروب #روستایمان عجب عطر داغ گلابی داشت...
و #ستاره ها هر شب، چه مستانه طلوع می کردند...
#گلاب ها را که شیشه می کردیم
بخشی از ما درون
جام ها جا می ماند برای روز مبادا...🌹
برای رفع #دلشوره هایم
گلاب با عطر موی تو داشتم و برای دلتنگی،
شربت گلاب با عصاره #چشمانت...🌹
راستی از #دنیا چه می خواستیم اگر ما دوتن اهل میمند بودیم؟...📷📸
#عشقولوژی
در سحرگاهی تاریک می زدیم به دل #باغ کوچکمان...
بعد تند تند #غنچه های آفتاب نخورده #محمدی را می ریختیم پر شال کمرمان...
تو #مست می شدی از عطر گلاب خام و بلند بلند #شعر می خواندی...
🌹و من ریز و نخودی #میخندیدم...
کاش اهل میمند بودیم...
#خورشید که طلوع می کرد سرتاپایمان بوی گل گرفته بود...
می نشستیم کنار #جوی آب و تو تیغ های ریز گل ها
را با #ناخنت از پوست دستم بیرون می کشیدی...
و من هر بار میان تیزی #جگرسوز بیرون کشیدن تیغ ها،
#محو مهربانی انگشت های آفتاب سوخته ات میشدم
و ریز و #نخودی می خندیدم تا دلت برایم نسوزد...
بعد #سفره نانمان را می گشودیم
و لقمه لقمه نان و #چای گل می خوردیم.....
غروب #روستایمان عجب عطر داغ گلابی داشت...
و #ستاره ها هر شب، چه مستانه طلوع می کردند...
#گلاب ها را که شیشه می کردیم
بخشی از ما درون
جام ها جا می ماند برای روز مبادا...🌹
برای رفع #دلشوره هایم
گلاب با عطر موی تو داشتم و برای دلتنگی،
شربت گلاب با عصاره #چشمانت...🌹
راستی از #دنیا چه می خواستیم اگر ما دوتن اهل میمند بودیم؟...📷📸
#عشقولوژی
۹.۹k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲