وقتی داشتم آهنگ گوش میدادم بخش دوم part 11 متاسفانه پارت آخر 😭
ا/ت:
جونگ کوک و کشیدم کنار و سریع رفتم دستشویی
از شانس خوبم لباسم سیاه بود .
وقتی اومدم بیرون جونگ کوک به خودش اومده بود .
جونگ کوک : خوبی ؟؟
ا/ت: با دست گل تو حتما خوبم !
جونگ کوک : ببخشید ، تو حال و هوای خودم نبودم .
ا/ت: نه بابا کوک عیبی نداره .
ا/ت:
بعد عروسی جیمین و بغل کردم و آروم بهش گفتم
ا/ت: من از انتخاب بعد کافه ام پشیمون نیستم خوشحالم ....
جیمین : " لبخند ریز "
" ۱ ماه بعد "
ا/ت:
همچی خوب بود تا اینکه جونگ کوک گفت
جونگ کوک : دوست نداری مامان شی ؟
ا/ت: ننهه
جونگ کوک : ولی من میخوام باباشم .
ا/ت: خواهش میکنم اینکارو نکن .
ا/ت:
بازور و التماس جونگ کوک
☟
" ۹ ماه بعد "
ا/ت:
بچه دارشدیم😌😐
خیلی وحشتناک بود .
ا/ت: جونگ کوک بدن لاغرم از بین رفتت😖😭
جونگ کوک : نینیمون و ببین نمی ارزید ؟
ا/ت: پس چرا مردا باردار نمیشننن ؟😡خب من زورم میاددددددد
ا /ت:
جونگ کو بغلم کردو گفت
جونگ کوک : والا نمیدونم انگار مقدر شده که زن ها عذاب بکشن هرموقع تونستم یه فیلم درموردش میسازم 🙂
ا/ت: خیلی بیشعوری
جونگ کوک : " جوری میخنده که میمیره 😭😂 "
" ۷ ماه بعد "
ا/ت:
لیا بهم گفت که بارداره یعنی جیمینم قراره بابا بشه
باتفاوت اینکه ما دیر تر بچه دار شدیم .
"۲ ماه بعد"
ا/ت:
بچه لیا هم به دنیا اومدو من یجورایی زن عمو شدم
و یجورایی خاله شدم بر مثال اینکه جیمین هیونگ جونگ کوکه و لیا اونی منه .
( هیونگ یعنی : برادر بزرگتر )
( اونی یعنی : خواهر بزرگتر )
ما دیگه شدیم خانواده و به ندرت اعضا هم ازدواج کردن و خانواده تشکیل دادن ....
این بود از داستان ا/ت و کوکی !
💞 پایان💕
جونگ کوک و کشیدم کنار و سریع رفتم دستشویی
از شانس خوبم لباسم سیاه بود .
وقتی اومدم بیرون جونگ کوک به خودش اومده بود .
جونگ کوک : خوبی ؟؟
ا/ت: با دست گل تو حتما خوبم !
جونگ کوک : ببخشید ، تو حال و هوای خودم نبودم .
ا/ت: نه بابا کوک عیبی نداره .
ا/ت:
بعد عروسی جیمین و بغل کردم و آروم بهش گفتم
ا/ت: من از انتخاب بعد کافه ام پشیمون نیستم خوشحالم ....
جیمین : " لبخند ریز "
" ۱ ماه بعد "
ا/ت:
همچی خوب بود تا اینکه جونگ کوک گفت
جونگ کوک : دوست نداری مامان شی ؟
ا/ت: ننهه
جونگ کوک : ولی من میخوام باباشم .
ا/ت: خواهش میکنم اینکارو نکن .
ا/ت:
بازور و التماس جونگ کوک
☟
" ۹ ماه بعد "
ا/ت:
بچه دارشدیم😌😐
خیلی وحشتناک بود .
ا/ت: جونگ کوک بدن لاغرم از بین رفتت😖😭
جونگ کوک : نینیمون و ببین نمی ارزید ؟
ا/ت: پس چرا مردا باردار نمیشننن ؟😡خب من زورم میاددددددد
ا /ت:
جونگ کو بغلم کردو گفت
جونگ کوک : والا نمیدونم انگار مقدر شده که زن ها عذاب بکشن هرموقع تونستم یه فیلم درموردش میسازم 🙂
ا/ت: خیلی بیشعوری
جونگ کوک : " جوری میخنده که میمیره 😭😂 "
" ۷ ماه بعد "
ا/ت:
لیا بهم گفت که بارداره یعنی جیمینم قراره بابا بشه
باتفاوت اینکه ما دیر تر بچه دار شدیم .
"۲ ماه بعد"
ا/ت:
بچه لیا هم به دنیا اومدو من یجورایی زن عمو شدم
و یجورایی خاله شدم بر مثال اینکه جیمین هیونگ جونگ کوکه و لیا اونی منه .
( هیونگ یعنی : برادر بزرگتر )
( اونی یعنی : خواهر بزرگتر )
ما دیگه شدیم خانواده و به ندرت اعضا هم ازدواج کردن و خانواده تشکیل دادن ....
این بود از داستان ا/ت و کوکی !
💞 پایان💕
۲۶.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.