هو الحَق
هو الحَق
"آزادی انسان ساز و آزادی انسان سوز"
با درود به روح بلند استاد شهید
میدانیم که انسان موجودی دو ساحتی است؛ یک ساحت، جسم اوست و ساحت دیگر، روح او. لذا انسان هر قید و بندی که داشته باشد، مربوط به یکی از این دو ساحت است و از این دو خارج نیست. یکی قید و بندی است که جسم انسان را به بند میکشد و دیگری قید و بندهایی است که روحش را محبوس میکند.
فلذا انسان اگر آزادیای داشته باشد قهرا در یکی از این دو ناحیه خواهد بود.
چرا میگوییم در «یکی» از دو ناحیه؟ چون این دو ساحت هرچند به یکدیگر متعلقند اما بین امیال و آمالشان نهایت اختلاف و جداییست! پس چه آزادیشان چه تقیدشان با هم جمع نمیشود. آنچه آرزوی جسم را برمیآورَد، موجب سقوط روح است. و آنچه کمال روح باشد، جسم را به انزوا میبَرد. فلذا هرچیزی که جسم انسان را به بند کشد، باعث آزادی روح او میشود و هرآنچه روح را در بند کند، جسم آدمی را آزاد میسازد. پس آزادی انسان لاجرم یا در ناحیه جسم مادیست، یا در ناحیه روح مجرد. دونهما معاً!
از طرفی آنچه در انسان اصالت دارد و موجب «انسانیت انسان» میشود، روح است نه جسم! آنچه موجب تخلق انسان به اخلاق حسنه نظیر عدل و شجاعت و صداقت و امانت میشود، رشد روح است؛ نه برخورداری جسم! از جسمانیت، تنها حیوانیت برمیخیزد. بخلاف شجرهی طیبهی روح که ثمرهاش جز انسانیت نیست.
حال با توضیحی که بیان کردیم، میتوانیم آزادی را به دو قسم تقسیم کنیم:
"آزادی معنویِ انسانساز" و "آزادی مادیِ انسانسوز"
آزادی معنوی آن است که انسان امیال شهوانیاش را محبوس کند تا در اثر حبس این امیال، روح کمالگرا حصار تن را شکسته و رها شود. این آزادی انسانیت انسان را از قوه به فعل میرساند و در پرتو این فعلیت، روح آدمی تا اعلی علیین اوج میگیرد.
در مقابل آزادی معنوی، آزادی مادی قرار دارد که انسانسوز است. این آزادی برخلاف قسم قبلی، روح را به بند خواستههای مادی جسم میکشاند. روح زنجیر شده، همه قوههایش محجور میماند و از هرگونه سیر و سلوک در عالم ملکوت محروم میشود. در اینجاست که انسانیت انسان در آتش شهواتش میسوزد و سرآخر تنها خاکستر حیوانیت از آن باقی میماند.
پس آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم اگر طالب آزادی هستیم، باید کدام نوع آزادی را طلب کنیم! درپی آزادی انسانساز باشیم یا آزادی انسانسوز؟ برای آزادی معنوی مبارزه کنیم یا آزادی مادی؟ در کنشها رهایی روح را هدف قرار دهیم یا رهایی تن را؟ جنبشهای اجتماعیمان برای روحطلبی باشد یا تنطلبی؟
"آزادی انسان ساز و آزادی انسان سوز"
با درود به روح بلند استاد شهید
میدانیم که انسان موجودی دو ساحتی است؛ یک ساحت، جسم اوست و ساحت دیگر، روح او. لذا انسان هر قید و بندی که داشته باشد، مربوط به یکی از این دو ساحت است و از این دو خارج نیست. یکی قید و بندی است که جسم انسان را به بند میکشد و دیگری قید و بندهایی است که روحش را محبوس میکند.
فلذا انسان اگر آزادیای داشته باشد قهرا در یکی از این دو ناحیه خواهد بود.
چرا میگوییم در «یکی» از دو ناحیه؟ چون این دو ساحت هرچند به یکدیگر متعلقند اما بین امیال و آمالشان نهایت اختلاف و جداییست! پس چه آزادیشان چه تقیدشان با هم جمع نمیشود. آنچه آرزوی جسم را برمیآورَد، موجب سقوط روح است. و آنچه کمال روح باشد، جسم را به انزوا میبَرد. فلذا هرچیزی که جسم انسان را به بند کشد، باعث آزادی روح او میشود و هرآنچه روح را در بند کند، جسم آدمی را آزاد میسازد. پس آزادی انسان لاجرم یا در ناحیه جسم مادیست، یا در ناحیه روح مجرد. دونهما معاً!
از طرفی آنچه در انسان اصالت دارد و موجب «انسانیت انسان» میشود، روح است نه جسم! آنچه موجب تخلق انسان به اخلاق حسنه نظیر عدل و شجاعت و صداقت و امانت میشود، رشد روح است؛ نه برخورداری جسم! از جسمانیت، تنها حیوانیت برمیخیزد. بخلاف شجرهی طیبهی روح که ثمرهاش جز انسانیت نیست.
حال با توضیحی که بیان کردیم، میتوانیم آزادی را به دو قسم تقسیم کنیم:
"آزادی معنویِ انسانساز" و "آزادی مادیِ انسانسوز"
آزادی معنوی آن است که انسان امیال شهوانیاش را محبوس کند تا در اثر حبس این امیال، روح کمالگرا حصار تن را شکسته و رها شود. این آزادی انسانیت انسان را از قوه به فعل میرساند و در پرتو این فعلیت، روح آدمی تا اعلی علیین اوج میگیرد.
در مقابل آزادی معنوی، آزادی مادی قرار دارد که انسانسوز است. این آزادی برخلاف قسم قبلی، روح را به بند خواستههای مادی جسم میکشاند. روح زنجیر شده، همه قوههایش محجور میماند و از هرگونه سیر و سلوک در عالم ملکوت محروم میشود. در اینجاست که انسانیت انسان در آتش شهواتش میسوزد و سرآخر تنها خاکستر حیوانیت از آن باقی میماند.
پس آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم اگر طالب آزادی هستیم، باید کدام نوع آزادی را طلب کنیم! درپی آزادی انسانساز باشیم یا آزادی انسانسوز؟ برای آزادی معنوی مبارزه کنیم یا آزادی مادی؟ در کنشها رهایی روح را هدف قرار دهیم یا رهایی تن را؟ جنبشهای اجتماعیمان برای روحطلبی باشد یا تنطلبی؟
۳۲.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۱