76
#76
عشق ووفش💜♾️💙
دکتر: خب علائمی که میگید با اتفاق الان نشون میدن ایشون باردار هستن
ارسلان: چ چ چییییی😍
دکتر: البته باید منتطر جواب اصلی ازمایش باشیم
ارسلان: ب باشه ممنون من میرم ببینمش🥹
دکنر: باشع
ارسلان: خاله اول من میرم بعد شما که باز نترسخ
مامان نی: باشه پسرم
ارسلان: رفتم داخل داشت اونورو نگا میکرد
رفتم کنار تختش برگشت و بم نگاع کرد و بعد دوباره سرشو چرخوند ازم انکار دلخور بود دستمو ذو شکمش گذاشتم
نیکا: چیکا میکنی
ارسلان: دارم به شکمت دست میزنم که بچم توشه
نیکا: برو باباع توهمی
ارسلان: دکتر گف با علائمای دیروز و امروزت شاید بارداری😍
نیکا: یکم ترسبدم بلند شدم که بشینم که دلم درد گرف
آیی
ارسلان: نیکا خوبی دراز بکش به خودت فشار نیار
نیکا: ارسلان ش شوخی میکنی دیگه
ارسلان: ن به جون نیکا دکتر گف
نیکا: وای ن
ارسلان: چراا
نیکا: چون من بچهه نمیخاممم
اخ
ارسلان: باشه حالا به خودت فشار نیار ببینیم جواب ازمایشت چی میشه
نیکا: خب
ارسلان: نیکا مامانت زندس(جوری که من این قسمتو نوشتم خو بدتر ترسید که همون مامانشو میدید اول بهتر بود تا یهو بگه مامانت زندس😂😐)
نیکا: عه راسی کجاست (عه چه جالب اصنشم نترسید تازه سراغشم گرف😂😐)
ارسلان: بیرونه شرایطشو داری که ببینیش حالت بد نمیشه
نیکا: من از دیدن مامانم جالم بد نمیشه حالا خم برو من باتو کاری ندارمممم
ارسلان: باشه باشه
رفتم بییرون و به مامانش گفدم اونم رف داخل
بعد 10 دیقه دکتر اومد
اقای دکتر چیشد بارداره😍؟!
دکتر: مثل اینکه ایشون بچشون 4 هفتشه و قلبش تشکیل شده اما چون به خودشون استرس وارد کردن و ترس داشتن بچه رو از دست دادن متاسفانه الانم باید یه عمل بیهوشی انجام بدن که بچه رو در بیاریم
ارسلان:
80 تا کام🙂😂خماری خش بگذره از طرف منم به فکرایی که توی سرتون دارین که الان چی میشه ادامش سلام برسونین😂🙂
عشق ووفش💜♾️💙
دکتر: خب علائمی که میگید با اتفاق الان نشون میدن ایشون باردار هستن
ارسلان: چ چ چییییی😍
دکتر: البته باید منتطر جواب اصلی ازمایش باشیم
ارسلان: ب باشه ممنون من میرم ببینمش🥹
دکنر: باشع
ارسلان: خاله اول من میرم بعد شما که باز نترسخ
مامان نی: باشه پسرم
ارسلان: رفتم داخل داشت اونورو نگا میکرد
رفتم کنار تختش برگشت و بم نگاع کرد و بعد دوباره سرشو چرخوند ازم انکار دلخور بود دستمو ذو شکمش گذاشتم
نیکا: چیکا میکنی
ارسلان: دارم به شکمت دست میزنم که بچم توشه
نیکا: برو باباع توهمی
ارسلان: دکتر گف با علائمای دیروز و امروزت شاید بارداری😍
نیکا: یکم ترسبدم بلند شدم که بشینم که دلم درد گرف
آیی
ارسلان: نیکا خوبی دراز بکش به خودت فشار نیار
نیکا: ارسلان ش شوخی میکنی دیگه
ارسلان: ن به جون نیکا دکتر گف
نیکا: وای ن
ارسلان: چراا
نیکا: چون من بچهه نمیخاممم
اخ
ارسلان: باشه حالا به خودت فشار نیار ببینیم جواب ازمایشت چی میشه
نیکا: خب
ارسلان: نیکا مامانت زندس(جوری که من این قسمتو نوشتم خو بدتر ترسید که همون مامانشو میدید اول بهتر بود تا یهو بگه مامانت زندس😂😐)
نیکا: عه راسی کجاست (عه چه جالب اصنشم نترسید تازه سراغشم گرف😂😐)
ارسلان: بیرونه شرایطشو داری که ببینیش حالت بد نمیشه
نیکا: من از دیدن مامانم جالم بد نمیشه حالا خم برو من باتو کاری ندارمممم
ارسلان: باشه باشه
رفتم بییرون و به مامانش گفدم اونم رف داخل
بعد 10 دیقه دکتر اومد
اقای دکتر چیشد بارداره😍؟!
دکتر: مثل اینکه ایشون بچشون 4 هفتشه و قلبش تشکیل شده اما چون به خودشون استرس وارد کردن و ترس داشتن بچه رو از دست دادن متاسفانه الانم باید یه عمل بیهوشی انجام بدن که بچه رو در بیاریم
ارسلان:
80 تا کام🙂😂خماری خش بگذره از طرف منم به فکرایی که توی سرتون دارین که الان چی میشه ادامش سلام برسونین😂🙂
۱۹.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.