59
#59
عشق ووفش💜♾️💙
نیکا: خیلیه خب بیاین عکس بکیریم
دسته چمعی با فروشنده عکس گرفتیم و بعدم چن تا تکی کرفتم و بعد کل اکیپ باهم گرفتیم بعدم ما دخترا باهم گرفتیم و پسرا باهم بعد من کلی عکس با ارسلان گرفتم و یکیشو استوری کردم
بابای ار: داشتم تو اینستا کسایی که ارسلان فالو داره چک میکردم که پیداش کذدم دختره رو رفتم تو پیجش استوری گذاشته بود بازش کردم دیدم لباس عروس پوشیده با ارسلان
بیا پسرت داره ازدواج میکنه
مامان ار: چییی
سریع اومدم کنارش که استوریا رو دیدیم
زنگش بزن سریععع
بابای ار: شماره ارسلانو گرفتم
ارسلان: دخترا داشتن داب میگرفتن منم چن تا داب گرفتم که گوشیم زنگ خورد بابام بود
#مکالمه
ارسلان: بلع
بابای ار: الو کجاییی
ارسلان: بیرون چطو؟!
بابای ار: پس داری ازدواج میکنی
ارسلان: ارههه خیلی ام خوشحالم که دارم با نیکا ازدواج میکنم
نیکا: متوجه شدم که خانوادشن واسه همین با نگرانی پیشش رفتم و بش نگاه میکردم
مامان ار: پس ديگه مارو فراموش کننن
بابای ار: هنین که مامانت گف یا ما یا نیکا
ارسلان: همونطور که شما مامانو با دنیا عوض نمیکنین منم نیکارو با دنیا عوص نمیکنم
بابای ار: پس خدافس دیگه اگه مردیمم رو قبرمون نیا
ارسلان: گوشیو قطع کردم و نیکا هنوزم با نکرانی بهم نگاه میکزذ کشیدمش تو بعلم
نبینم ناراحت باشی یا حرص بخوری
نیکا: ارسلان خانوادت چی گفتن
ارسلان: نیکا تموم شد دیگه فکر اونارو نکن خب الان فقط به روز عروسیمون فک کن
نیکا: باشع
با بچه ها از مغازه رفتیم بیرون و همه چیز هامو گرفتم
رفنیم خونع خیلی خسته بودم ساعت 11 شب بود
بچه ها همه رفتن که همونجا بیهوش شدم عه خستگی
50 تا کام بزارین وسایلم پصت میکنم لباسای همه رو هم پصت میکنم
عروسی داریم بعدشم یه سری اتفاقات .... که درخاس کردین🗿اما کامل ن چون ویص میپاکه
ارسلان نیکا دیانا متین ممد پانیذ عسل رضا مهراب مهدیس دپ رمان اکیپ عاشقانه شکست مرگ دخترونه پسرونه رفیق ضربه ویسگون دپرس عذاب عشق ارنیکا اردیا متینکا متدیا محردیس محرشاد عسلئو پانلو مونیکا کاپل قشنگ کلیپ تتلو بیلیایلیش بیتیاس بلکپینک ای مووی ادیت تکسچر کادر اینشات خاص
عشق ووفش💜♾️💙
نیکا: خیلیه خب بیاین عکس بکیریم
دسته چمعی با فروشنده عکس گرفتیم و بعدم چن تا تکی کرفتم و بعد کل اکیپ باهم گرفتیم بعدم ما دخترا باهم گرفتیم و پسرا باهم بعد من کلی عکس با ارسلان گرفتم و یکیشو استوری کردم
بابای ار: داشتم تو اینستا کسایی که ارسلان فالو داره چک میکردم که پیداش کذدم دختره رو رفتم تو پیجش استوری گذاشته بود بازش کردم دیدم لباس عروس پوشیده با ارسلان
بیا پسرت داره ازدواج میکنه
مامان ار: چییی
سریع اومدم کنارش که استوریا رو دیدیم
زنگش بزن سریععع
بابای ار: شماره ارسلانو گرفتم
ارسلان: دخترا داشتن داب میگرفتن منم چن تا داب گرفتم که گوشیم زنگ خورد بابام بود
#مکالمه
ارسلان: بلع
بابای ار: الو کجاییی
ارسلان: بیرون چطو؟!
بابای ار: پس داری ازدواج میکنی
ارسلان: ارههه خیلی ام خوشحالم که دارم با نیکا ازدواج میکنم
نیکا: متوجه شدم که خانوادشن واسه همین با نگرانی پیشش رفتم و بش نگاه میکردم
مامان ار: پس ديگه مارو فراموش کننن
بابای ار: هنین که مامانت گف یا ما یا نیکا
ارسلان: همونطور که شما مامانو با دنیا عوض نمیکنین منم نیکارو با دنیا عوص نمیکنم
بابای ار: پس خدافس دیگه اگه مردیمم رو قبرمون نیا
ارسلان: گوشیو قطع کردم و نیکا هنوزم با نکرانی بهم نگاه میکزذ کشیدمش تو بعلم
نبینم ناراحت باشی یا حرص بخوری
نیکا: ارسلان خانوادت چی گفتن
ارسلان: نیکا تموم شد دیگه فکر اونارو نکن خب الان فقط به روز عروسیمون فک کن
نیکا: باشع
با بچه ها از مغازه رفتیم بیرون و همه چیز هامو گرفتم
رفنیم خونع خیلی خسته بودم ساعت 11 شب بود
بچه ها همه رفتن که همونجا بیهوش شدم عه خستگی
50 تا کام بزارین وسایلم پصت میکنم لباسای همه رو هم پصت میکنم
عروسی داریم بعدشم یه سری اتفاقات .... که درخاس کردین🗿اما کامل ن چون ویص میپاکه
ارسلان نیکا دیانا متین ممد پانیذ عسل رضا مهراب مهدیس دپ رمان اکیپ عاشقانه شکست مرگ دخترونه پسرونه رفیق ضربه ویسگون دپرس عذاب عشق ارنیکا اردیا متینکا متدیا محردیس محرشاد عسلئو پانلو مونیکا کاپل قشنگ کلیپ تتلو بیلیایلیش بیتیاس بلکپینک ای مووی ادیت تکسچر کادر اینشات خاص
۳۷.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.