به رفیقم گفتم منو توصیف کن..
به رفیقم گفتم منو توصیف کن..
و اما جوابش!
+ازش تعریف میکنی؟
_اگه ادم مشتی نباشی؛ یعنی تو کارت مرام نباشه، از تعریفم چیزی نمیفهمی...
میگن: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید؛
منم میگم: مشتی چو مشتی ببیند، بشناسد..!
اون شاید رفیقای زیادی داشته باشه، یا بهتر بگم، از هر نوع ادم، یه مدل دیده باشه، یا داشته باشه...
و به اینکه انواع ادمارو ببینه علاقه داره؛
مث خیلی از ادما که به این نوع تجربه کسب کردن علاقه دارن...
ادم سختیه،
حتی، سنگیه...
اما این تا وقتیه که تو از دور بهش نگاه میکنی..!
اگه بتونی نزدیک بشی، هی نزدیک بشی، میفهمی یه دریا گنج، زیر یه صفحه یخ، پنهون داره...
انقدر دریا،
که شاید سالها مشغول استخراج درونش باشی!
حتی خودشم شاید همینطور باشه،
همینقدر مشغول خودش، درون خودش، پی خودش...
به نظر من تو خودش یه غار داره از جنس یخ،
که واسه خودش اون یخ و سالهاست که شکسته و در درونی ترین قسمت غار مشغول خودشه،
اما واسه تو که بیرون اون غار قرار داری،
سالها زحمت در پیشه، که فقط یه ذره از اون پوشش روی غار و بتونی کنار بزنی...
دوس داره که راکی صداش کنی...
خب حقم داره،
کسی که یه دریا گنج و تو خودش پنهون داره، بایدم یه پوشش سخت از سنگ داشته باشه..!
میتونم بگم به اندازه ثانیه های زندگیش تجربه داره،
تجربه و کمی تلخی،
کمی شاید، درد،...
اما تلخی و درد به اندازه ثانیه های زندگیش نیست!
اینا فقط بازی و چاشنی زندگیشه!
فقط میتونه یه حواس پرتی کوتاه باشه براش!
بخاطر همین، هرگز نمیتونی دردی رو به اون تحمیل کنی!
اون میبینه، میشنوه، میخونه، مینویسه،
اما همیشه حس نمیکنه!
هر موقع حس نمیکنه!
هرچیزی و حس نمیکنه!
و،
هر کسی و حس نمیکنه...!
اصن؛
هرکاری و نمیکنه،
مگه اینکه بخواد!
و اگه بخــواد...!
_ چرا خواستی معرفیش کنم؟
+شخصیتش برام جالبه، حتی از دورم هر روز یه رنگین کمون از خودش نشون میده، نمیتونم رنگاشو از هم تشخیص بدم، خییییلی سخته!
نه تشخیص رنگا،
خودشو میگم...
_ اره میفهمم، نظرت چی بود راجع بهش؟
+ به نظرم اون خیلی خاصه، نمیتونم حتی بهش فکر کنم،
بهتره به عنوان یه ستاره که یه لحظه یه نور بهم نشون داد بهش نگاه کنم و کنارش بزارم؟
_ اره این بهترین کاری که میتونی انجام بدی!
چون تو هر موقع خواستی،
هرچیو خواستی،
نمیتونی داشته باشی!
امضا: Hoorie😎😁🤝💙
و اما جوابش!
+ازش تعریف میکنی؟
_اگه ادم مشتی نباشی؛ یعنی تو کارت مرام نباشه، از تعریفم چیزی نمیفهمی...
میگن: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید؛
منم میگم: مشتی چو مشتی ببیند، بشناسد..!
اون شاید رفیقای زیادی داشته باشه، یا بهتر بگم، از هر نوع ادم، یه مدل دیده باشه، یا داشته باشه...
و به اینکه انواع ادمارو ببینه علاقه داره؛
مث خیلی از ادما که به این نوع تجربه کسب کردن علاقه دارن...
ادم سختیه،
حتی، سنگیه...
اما این تا وقتیه که تو از دور بهش نگاه میکنی..!
اگه بتونی نزدیک بشی، هی نزدیک بشی، میفهمی یه دریا گنج، زیر یه صفحه یخ، پنهون داره...
انقدر دریا،
که شاید سالها مشغول استخراج درونش باشی!
حتی خودشم شاید همینطور باشه،
همینقدر مشغول خودش، درون خودش، پی خودش...
به نظر من تو خودش یه غار داره از جنس یخ،
که واسه خودش اون یخ و سالهاست که شکسته و در درونی ترین قسمت غار مشغول خودشه،
اما واسه تو که بیرون اون غار قرار داری،
سالها زحمت در پیشه، که فقط یه ذره از اون پوشش روی غار و بتونی کنار بزنی...
دوس داره که راکی صداش کنی...
خب حقم داره،
کسی که یه دریا گنج و تو خودش پنهون داره، بایدم یه پوشش سخت از سنگ داشته باشه..!
میتونم بگم به اندازه ثانیه های زندگیش تجربه داره،
تجربه و کمی تلخی،
کمی شاید، درد،...
اما تلخی و درد به اندازه ثانیه های زندگیش نیست!
اینا فقط بازی و چاشنی زندگیشه!
فقط میتونه یه حواس پرتی کوتاه باشه براش!
بخاطر همین، هرگز نمیتونی دردی رو به اون تحمیل کنی!
اون میبینه، میشنوه، میخونه، مینویسه،
اما همیشه حس نمیکنه!
هر موقع حس نمیکنه!
هرچیزی و حس نمیکنه!
و،
هر کسی و حس نمیکنه...!
اصن؛
هرکاری و نمیکنه،
مگه اینکه بخواد!
و اگه بخــواد...!
_ چرا خواستی معرفیش کنم؟
+شخصیتش برام جالبه، حتی از دورم هر روز یه رنگین کمون از خودش نشون میده، نمیتونم رنگاشو از هم تشخیص بدم، خییییلی سخته!
نه تشخیص رنگا،
خودشو میگم...
_ اره میفهمم، نظرت چی بود راجع بهش؟
+ به نظرم اون خیلی خاصه، نمیتونم حتی بهش فکر کنم،
بهتره به عنوان یه ستاره که یه لحظه یه نور بهم نشون داد بهش نگاه کنم و کنارش بزارم؟
_ اره این بهترین کاری که میتونی انجام بدی!
چون تو هر موقع خواستی،
هرچیو خواستی،
نمیتونی داشته باشی!
امضا: Hoorie😎😁🤝💙
۱۱.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.