انیمه بانگو دازای آستا یونو اوتاکو عشق زر
#درمانگر
#پارت_3
#آستا
کلید رو تو قفل چرخوندم و در رو باز کردم....
مثل همیشه بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودمو رو کاناپه انداختم و لم دادم...
با فکر اون دختر جسور زبونمو رو لبم کشیدم و پوزختدی زدم....
جوابش رو از قبل پیش بینی کرده بودم....
با صدای زنگ گوشیم جواب دادم:((بله؟
ناشناس((آقای آستا؟
من:((خودم هستم.....شما؟
ناشناس:((فرشته مرگت
با صدای بوق گوشی ب صفحه گوشی خیره شدم....
این کی بود؟؟؟
بیخیالش...
در خونه باز شد...
طبق همیشه اول ماگنا بعد لاک وارد شدند با سلام بلند بالاشون بهشون خیره شدم...
لاک:((او آستا خونه ای
من:((اوهوم.....خبر جدید؟
ماگنا:((خبرای خفنی برات دارم😎
من:((چی هس ک انقدر هیجان زده ای براش؟؟
لاک خودشو رو مبل پرت کرد...
ماگنا:((یونو رو یادته؟؟
من:((هوم....همونی ک تو بچگی باهاش سر اینکه چ کسی میتونه اون دختر کوجولویه زمان بچگیمون رو بدست بیاره رقابت داشتم؟
لاک:((زدی ب هدف......اون داره برمیگرده ژاپن.
ادامه دارد....
#پارت_3
#آستا
کلید رو تو قفل چرخوندم و در رو باز کردم....
مثل همیشه بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودمو رو کاناپه انداختم و لم دادم...
با فکر اون دختر جسور زبونمو رو لبم کشیدم و پوزختدی زدم....
جوابش رو از قبل پیش بینی کرده بودم....
با صدای زنگ گوشیم جواب دادم:((بله؟
ناشناس((آقای آستا؟
من:((خودم هستم.....شما؟
ناشناس:((فرشته مرگت
با صدای بوق گوشی ب صفحه گوشی خیره شدم....
این کی بود؟؟؟
بیخیالش...
در خونه باز شد...
طبق همیشه اول ماگنا بعد لاک وارد شدند با سلام بلند بالاشون بهشون خیره شدم...
لاک:((او آستا خونه ای
من:((اوهوم.....خبر جدید؟
ماگنا:((خبرای خفنی برات دارم😎
من:((چی هس ک انقدر هیجان زده ای براش؟؟
لاک خودشو رو مبل پرت کرد...
ماگنا:((یونو رو یادته؟؟
من:((هوم....همونی ک تو بچگی باهاش سر اینکه چ کسی میتونه اون دختر کوجولویه زمان بچگیمون رو بدست بیاره رقابت داشتم؟
لاک:((زدی ب هدف......اون داره برمیگرده ژاپن.
ادامه دارد....
۳.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.