بارالهی هم اکنون که پای آرامترین قرار عاشقانه نشسته ام
بارالهی هم اکنون که پای آرامترین قرار عاشقانه نشسته ام
اعتراف می کنم که آرام تر از این قرار جا و مکانی نیافته ام
من کوچه پس کوچه های شهر را قدم به قدم نفس به نفس بوییده ام
اما جز این سجاده عشق هیچ نیافته ام
بارالهی آسمان و زمین را ، وجب به وجب کاویده ام
دریا کویر کوه جنگل، اما
اعتراف می کنم که پاک تر از این عشق نیافته ام
آری اعتراف می کنم که سالیان دراز
جادههای مسموم را به نام عشق پیموده ام
عشق زمین کجا و ، این عشق آسمانی کجا
عشق تو چون هاله ی نور ،
چون پیچک اقاقیها ، نقطه به نقطه وجودم را
به شیرین ترین خط هستی کشانده
عشق تو ، جز مهربانی تبسم و راستی ، هیچ بر سرزمین قلبم ننشانده
اما چقدر دیر به حقیقت این عشق آسمانی پی بردم
کاش قبل از این که وجودم را پای این عشق زمینی قمار کنم
قبل از اینکه لبخندهای نگاه را به کثیف ترین سایه ها ببازم
دست در دست تو ، بال میگشودم
بارالهی نفسهای سوخته و سینه مالامال از دردم را ، دست التیام بکش
بار الهی ببین که چگونه آسمان دیدگانم را به خون نشاندند
کلبه آرزو هایم را چو ویرانهای به آتش کشیدند
ببین چه بی رحم حریم عشق را به خیانت آلوده اند
ببین چه وقیحانه پای بر نجاست نهاده اند
بارالهی جز تو مرا پناهی نیست
آغوش بگشا که از این حقیقت ،کمر شکسته ام
چه خوب که حقیقت از دروغ جدا افتاد
چه خوب که پرده های خیانت ز جا افتاد
چه خوب که تو و این قرار عاشقانه پابرجاست
چه خوب که تاخت شیطان خیانت کار ایستاد
قسم به حرمت همین سجاده عشق
قسم به آینه بشکسته خاطرات
به رد تازیانه سهمگین روزگار
عشق زمینی جز دروغ هیچ نیست
به خدا که جز تو و این قبله ، هیچ عشقی نیست . ...
#بیتا_منصوری
#زیبا #جذاب #هنر_عکاسی #رنگی_رنگی
اعتراف می کنم که آرام تر از این قرار جا و مکانی نیافته ام
من کوچه پس کوچه های شهر را قدم به قدم نفس به نفس بوییده ام
اما جز این سجاده عشق هیچ نیافته ام
بارالهی آسمان و زمین را ، وجب به وجب کاویده ام
دریا کویر کوه جنگل، اما
اعتراف می کنم که پاک تر از این عشق نیافته ام
آری اعتراف می کنم که سالیان دراز
جادههای مسموم را به نام عشق پیموده ام
عشق زمین کجا و ، این عشق آسمانی کجا
عشق تو چون هاله ی نور ،
چون پیچک اقاقیها ، نقطه به نقطه وجودم را
به شیرین ترین خط هستی کشانده
عشق تو ، جز مهربانی تبسم و راستی ، هیچ بر سرزمین قلبم ننشانده
اما چقدر دیر به حقیقت این عشق آسمانی پی بردم
کاش قبل از این که وجودم را پای این عشق زمینی قمار کنم
قبل از اینکه لبخندهای نگاه را به کثیف ترین سایه ها ببازم
دست در دست تو ، بال میگشودم
بارالهی نفسهای سوخته و سینه مالامال از دردم را ، دست التیام بکش
بار الهی ببین که چگونه آسمان دیدگانم را به خون نشاندند
کلبه آرزو هایم را چو ویرانهای به آتش کشیدند
ببین چه بی رحم حریم عشق را به خیانت آلوده اند
ببین چه وقیحانه پای بر نجاست نهاده اند
بارالهی جز تو مرا پناهی نیست
آغوش بگشا که از این حقیقت ،کمر شکسته ام
چه خوب که حقیقت از دروغ جدا افتاد
چه خوب که پرده های خیانت ز جا افتاد
چه خوب که تو و این قرار عاشقانه پابرجاست
چه خوب که تاخت شیطان خیانت کار ایستاد
قسم به حرمت همین سجاده عشق
قسم به آینه بشکسته خاطرات
به رد تازیانه سهمگین روزگار
عشق زمینی جز دروغ هیچ نیست
به خدا که جز تو و این قبله ، هیچ عشقی نیست . ...
#بیتا_منصوری
#زیبا #جذاب #هنر_عکاسی #رنگی_رنگی
۴.۴k
۱۴ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.