امروز خدا را دیدم که در کوچه ها قدم می زد...
امروز خدا را دیدم که در کوچه ها قدم می زد...
امروز خدا را دیدم در لبخند مهربان خواهرم صبح ِ زود
وقتی به سوی محل ِ کارش روانه بود...
امروز خدا را دیدم در سادگی چهره ی مادر وقتی برای صبحانه با حوصله چای دَم می کرد...
امروز خدا را دیدم که حیاط را آب و جارو می کرد...
امروز خدا را در آبی آسمان و درخشش خورشید دیدم...
خدا را دیدم که با صدای یک کودک می خندید...
امروز خدا را در آواز یک پرنده شنیدم...
امروز خدا را بارها و بارها در آغوش گرفتم و چشمانم جُز خدا را نمی دید!
خدا چقدر بزرگ است که در همه چیز جا می شود...!!
امروز خدا را دیدم در لبخند مهربان خواهرم صبح ِ زود
وقتی به سوی محل ِ کارش روانه بود...
امروز خدا را دیدم در سادگی چهره ی مادر وقتی برای صبحانه با حوصله چای دَم می کرد...
امروز خدا را دیدم که حیاط را آب و جارو می کرد...
امروز خدا را در آبی آسمان و درخشش خورشید دیدم...
خدا را دیدم که با صدای یک کودک می خندید...
امروز خدا را در آواز یک پرنده شنیدم...
امروز خدا را بارها و بارها در آغوش گرفتم و چشمانم جُز خدا را نمی دید!
خدا چقدر بزرگ است که در همه چیز جا می شود...!!
۱۶.۵k
۰۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.