دلم میخواست عقاب سرکشی باشم
دلم میخواست عقاب سرکشی باشم
که سینه ی آسمان را بشکافم
و خودم را به تو برسانم …
یا اسب آزادی که شیهه کنان
از دشت ها و دره ها بگذرم
و خودم را به تو برسانم …
دلم میخواست ماهی دریا باشم
آرام و رها از آب ها رد شوم
و خودم را به تو برسانم …
اما …
عشق من!
هرگز فکر نمیکردم
کبوتر زخمی ای بشوم
که سنگ سرنوشت بالهایش را شکسته…
کبوتری که چاره ای
جز انتظار ندارد …
که سینه ی آسمان را بشکافم
و خودم را به تو برسانم …
یا اسب آزادی که شیهه کنان
از دشت ها و دره ها بگذرم
و خودم را به تو برسانم …
دلم میخواست ماهی دریا باشم
آرام و رها از آب ها رد شوم
و خودم را به تو برسانم …
اما …
عشق من!
هرگز فکر نمیکردم
کبوتر زخمی ای بشوم
که سنگ سرنوشت بالهایش را شکسته…
کبوتری که چاره ای
جز انتظار ندارد …
۹.۰k
۲۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.