مینویسم غزلی باز به اصرار دلم
مینویسم غزلی باز به اصرار دلم
مدتی هست شدم سخت گرفتار دلم
گریه می خواهد و من باک ندارم که چطور
بتوانم بزنم دست به انکار دلم
تو که رفتی همه شهر مرا پس زده اند
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار دلم
من که اصلا به درک فکر دلم باش عزیز
بوسه بر دار تو از گونه تبدار دلم
واژه کم آمده است حیف دلت نرم نشد
میروم تا بشوم باز عزادار دلم ...
مدتی هست شدم سخت گرفتار دلم
گریه می خواهد و من باک ندارم که چطور
بتوانم بزنم دست به انکار دلم
تو که رفتی همه شهر مرا پس زده اند
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار دلم
من که اصلا به درک فکر دلم باش عزیز
بوسه بر دار تو از گونه تبدار دلم
واژه کم آمده است حیف دلت نرم نشد
میروم تا بشوم باز عزادار دلم ...
۱.۴k
۲۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.