ادامه پارت صدونوزدهم
#ادامه پارت صدونوزدهم
به رها اخم کردم ومامان جا خورده بود
رها : تو هنوز به کسی نگفتی تو دیگه کی هستی رُز
مامان : چند ماهته
- چهار
مامان : چی؟؟؟؟ چهار ماه
رها با خنده گفت : خواهر شوهرعزیزم متوجه نشده بود باردارم هست بچه اشم پسره
مامان نمی دونست خوشحالی کنه یا گریه کنه حاجیه که متوجه شده بود اومد طرفمون
- مامان جون رهام چیزی نگو
حاجیه : چی شده دخترم ناراحتی کسی ناراحتت کرده
- نه
حاجیه : ولی انگار حالت خوب نیست
- خوبم بخدا ببین عاقد اومد
حاجیه نگام کردورفت
عاقد اومد نشست پشت پرده وختبه ای عقد رو خوند عروس خوشحالمون هم همون بار اول بله داد که خیلی ها خندشون گرفت نوبت امیر علی شد نگاهش به من بود بهش لبخند زدم زیر لب بله رو داد وصدای کل بلند شد یه نفس راحت کشیدم دیگه عذاب وجدان نداشتم امیر علی حلقه دست عروس کرد وبعدم خیلی ها کادو دادن منم بلند شدم وکادو م روبردم دادم به هستی وگفتم : مبارکه
امیرعلی دلخور نگام کرد ومن حواسم به ظرف عسلی بود که بهش دست نزده بودن
رفتم وسرجام نشستم وامیر علی رو لعنت کردم که انقدر درد داشتم
به رها اخم کردم ومامان جا خورده بود
رها : تو هنوز به کسی نگفتی تو دیگه کی هستی رُز
مامان : چند ماهته
- چهار
مامان : چی؟؟؟؟ چهار ماه
رها با خنده گفت : خواهر شوهرعزیزم متوجه نشده بود باردارم هست بچه اشم پسره
مامان نمی دونست خوشحالی کنه یا گریه کنه حاجیه که متوجه شده بود اومد طرفمون
- مامان جون رهام چیزی نگو
حاجیه : چی شده دخترم ناراحتی کسی ناراحتت کرده
- نه
حاجیه : ولی انگار حالت خوب نیست
- خوبم بخدا ببین عاقد اومد
حاجیه نگام کردورفت
عاقد اومد نشست پشت پرده وختبه ای عقد رو خوند عروس خوشحالمون هم همون بار اول بله داد که خیلی ها خندشون گرفت نوبت امیر علی شد نگاهش به من بود بهش لبخند زدم زیر لب بله رو داد وصدای کل بلند شد یه نفس راحت کشیدم دیگه عذاب وجدان نداشتم امیر علی حلقه دست عروس کرد وبعدم خیلی ها کادو دادن منم بلند شدم وکادو م روبردم دادم به هستی وگفتم : مبارکه
امیرعلی دلخور نگام کرد ومن حواسم به ظرف عسلی بود که بهش دست نزده بودن
رفتم وسرجام نشستم وامیر علی رو لعنت کردم که انقدر درد داشتم
۵.۴k
۱۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.