پارت صدوبیست
#پارت صدوبیست
امیر علی :
متوجه حال رُز بودم ونگران
رفتم کنارش وگفتم : خوبی تو
نگاهم کردوگفت : راستش نه
لبشو گزید وگفت : نمی تونم سرپا وایسم کمرم داره می ترکه
- برو یه اتاقی اینجا هست یکم استراحت کن می خوای بگم ببرنت خونه
- اره نمی تونم اینجا بمونم .
به رهام گفتم واون رُز رو برد خونه اسرار می کردن برقصیم قبول نکردم ونشستم هستی با دوستاش می رقصید وخوشحال بود
- دایی خوشگلم
- چیه شادی انقدر دور من نپلک
شادی نمایشی خودشو ناراحت نشون داد وگفت : بداخلاق
ورفت نمی خواستم بهش رو نشون بدم اون عکس رو یاداوری کنه تموم فکرم پیش رُز بودبلند شدم وشماره ای رهام رو گرفتم جواب داد
- رهام رُز چطوره
رهام : راستش یکم دردداشت آوردمش دکتر
- چی ؟
رهام : نگران نشو داداش خوبه
- کدوم بیمارستان
رهام : بیمارستان خودمون
- چش شده آخه
رهام : چیزی نیست سرومش تموم بشه می برمش خونه
- امیر علی رُز کجاست
- فعلا رهام
گوشی رو قطع کردم گذاشتم تو جیبم وگفتم : یکم ناخوش احوال بود رهام بردتش
مامان متعجب گفت : چش بود آخه ؟!!! امیرعلی
- مامان رُز بارداره
مامان : چییییی
با صدای بلندش خیلی ها برگشتن
- مامان
مامان دلخور نگام کردوگفت : الان میگی ...الان
- مامان اروم زشته
باخشم نگام کردورفت آخرشب بود دیگه مهمونها رفتن مادر هستی اونو به من سپردن ومن یاد قولم افتادم که به مادر رُز دادم واصلا بهش عمل نکرده بودم تو راه برگشت به خونه بودیم هستی از سکوتم کلافه گفت : امیر علی توچته همش تو خودتی ...بخاطر نازنینه
نگاش کردم وگفتم : چیزی نگو هستی حالم اصلا خوب نیست معذرت می خوام اگه دلخورت کردم ولی من امانت دار خوبی نبودم
هستی : منظورت زن داداشته
- الان زن منه نه زن داداشم بچه ای من تو شکمشه
چیزی نگفت رسیدیم خونه جلو پامون گوسفند قربانی کردن مامان نبود ومن نگران رُز بودم
امیر علی :
متوجه حال رُز بودم ونگران
رفتم کنارش وگفتم : خوبی تو
نگاهم کردوگفت : راستش نه
لبشو گزید وگفت : نمی تونم سرپا وایسم کمرم داره می ترکه
- برو یه اتاقی اینجا هست یکم استراحت کن می خوای بگم ببرنت خونه
- اره نمی تونم اینجا بمونم .
به رهام گفتم واون رُز رو برد خونه اسرار می کردن برقصیم قبول نکردم ونشستم هستی با دوستاش می رقصید وخوشحال بود
- دایی خوشگلم
- چیه شادی انقدر دور من نپلک
شادی نمایشی خودشو ناراحت نشون داد وگفت : بداخلاق
ورفت نمی خواستم بهش رو نشون بدم اون عکس رو یاداوری کنه تموم فکرم پیش رُز بودبلند شدم وشماره ای رهام رو گرفتم جواب داد
- رهام رُز چطوره
رهام : راستش یکم دردداشت آوردمش دکتر
- چی ؟
رهام : نگران نشو داداش خوبه
- کدوم بیمارستان
رهام : بیمارستان خودمون
- چش شده آخه
رهام : چیزی نیست سرومش تموم بشه می برمش خونه
- امیر علی رُز کجاست
- فعلا رهام
گوشی رو قطع کردم گذاشتم تو جیبم وگفتم : یکم ناخوش احوال بود رهام بردتش
مامان متعجب گفت : چش بود آخه ؟!!! امیرعلی
- مامان رُز بارداره
مامان : چییییی
با صدای بلندش خیلی ها برگشتن
- مامان
مامان دلخور نگام کردوگفت : الان میگی ...الان
- مامان اروم زشته
باخشم نگام کردورفت آخرشب بود دیگه مهمونها رفتن مادر هستی اونو به من سپردن ومن یاد قولم افتادم که به مادر رُز دادم واصلا بهش عمل نکرده بودم تو راه برگشت به خونه بودیم هستی از سکوتم کلافه گفت : امیر علی توچته همش تو خودتی ...بخاطر نازنینه
نگاش کردم وگفتم : چیزی نگو هستی حالم اصلا خوب نیست معذرت می خوام اگه دلخورت کردم ولی من امانت دار خوبی نبودم
هستی : منظورت زن داداشته
- الان زن منه نه زن داداشم بچه ای من تو شکمشه
چیزی نگفت رسیدیم خونه جلو پامون گوسفند قربانی کردن مامان نبود ومن نگران رُز بودم
۱۴.۵k
۱۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.